حضرت علی بن محمد باقر (ع) مدت سه سال در این منطقه، به ارشاد و تبلیغ دین و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب می گوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عده­ای عاجز و زمین گیر هستند و نمی­توانند به حضور شما مشرف شوند. در هرحال حضرت وارد منطقه (اردهال) شد. والی اردهال شخصی به نام "زرین نعل"(کفش) بود. او وقتی دید مردم مجذوب فرزند پیامبر(ص) شده و دور او جمع شده­اند، احساس خطر کرد و حکومت خود را متزلزل می­دید لذا نامه­ای به ازرق ابرح که فرماندار ایالات قزوین بود نوشت. وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع شد، نامه ای می نویسد و ارقم شامی را فرمانده لشکر 600 نفری قرار می دهد. از طرف دیگر والی نراق را هم با نامه­ای جداگانه به کمک ارقم شامی می­فرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع می سازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد باقر علیه السلام را صادر می کند.

آن­ها شبانه و مخفیانه وارد منطقه اردهال شدند. می­گویند آن شب ، شب جمعه بود. روز جمعه که فرا رسید، مردم از اطراف برای برپا داشتن نماز جمعه به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانه­های خود رفتند، حضرت را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشه آن­ها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبه­ای سوزناک و غمگین، مردم نمازگزار اصرار بر ماندن خود کردند، ولی او موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند.

فرزند رسول خدا(ص) در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و جهاد است، به طرف قریه خاوه حرکت کرد. خبر برچیدن خیمه علی بن باقر(ع) و آماده شدن او برای جنگ و حرکت او به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رسید. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه 400 جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. در این حال خادمه حضرت، سراسیمه مردم خاوه را خبر می دهد. مردمی از خاوه به سرپرستی خواجه ملکشاه و خواجه نصیر، لباس رزم بر تن کرده و آماده جنگ می شوند و به یاری حضرت می شتابند و در اولین حمله یکصد نفر از لشکریان زیبر را می­کشند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده اهل خاوه به شهادت می­رسند. حضرت نامه ای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع شیعیان مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او صحبت شود. به نظر می­رسد نامه حضرت زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که حضرت سلطان علی به شهادت رسیده بود.

پس از احضار زرین کفش، او خود را به حضرت رساند، سلام کرد و گفت: «چه حاجت داری تا برآورده سازم؟». در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: «اجازه فرمایید زرین کفش را راهی جهنم کنیم. حضرت فرمود: «ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبوده ایم».

آنگاه فرمود : «ایها الحارث، می­دانی من خود به این منطقه نیامده­ام بلکه با اصرار این مردم آمده­ام....البته شنیده­ای آن جماعت که در صحرای کربلا پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم حسین علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد...»

وقتی حضرت با جواب رد او روبرو شد فرمود: «خدا می داند که مرا از کشته شدن اصلاً بیمی نیست؛ چرا که شربت شهادت نوشیدن کار آباء و اجداد من است».

وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل تاریک زرین کفش مؤثر واقع نشد، غیرت اسلامی او به جوش آمد و خواست او را به دوزخ بفرستد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود : «ای برادر، خشم خویش را فرو بر و آتش غضب خود را با آب وضو خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده عبادت پروردگار شوند».

شب شهادت حضرت فرمود تا چراغ­ها و مشعل­ها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این درحالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت می شد.

اما آن حضرت در دامنه کوه پای سنگی سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. فردای آن شب وقتی جنگ به مرحله حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و کافران گوشه­ای از شجاعت حیدری را دیدند و متفرق و مایوس شده بودند، خالد یکی از افراد لشکر کفر، حیله­ای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از کوهی که پشت سر لشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به آن ها حمله ور شد و قریب یکصد تن از یاران حضرت را به شهادت رساند.

علی بن محمد وقتی این وضعیت را مشاهده کرد و دید عده­ای از دلیران سپاهش شربت شهادت نوشیدند، شمشیر برکشید، برمرکب تازی سوار شد و مانند شیر ژیان بر لشکر کفر حمله نمود.

در حالی که جراحت­های زیادی بر بدن مبارکش وارد آمد و خون از بدنش جاری بود و ضعف بر او مستولی گشته بود، با اصابت تیری بر پیشانی، خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد.

عنان اسب را به سوی دربند گردانید و چون به آن­جا رسید،از شدت ضعف از اسب فرو غلتید. با افتادن او از اسب، دشمن جرأت بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند، محل استقرار او هجوم آورد. در این هنگام او به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمی گرفت و گاهی با ردای خود خون از چشم پاک می کرد.

هر قدمی که ارقم شامی بر می داشت و به او نزدیک­تر می­شد، خاطره شهادت جدش حسین(ع) بیشتر در ذهن مبارکش تداعی می­گشت و جانش را به آرامش و رضایت بیشتری می­رساند، تا آن زمان که گیسوان مشک­سای خود را در دستان پلید دشمن دید که خنجر بر حنجر او نهاده تا سر مبارکش را از بدن جدا سازد.

«یا أَیَّتُهَا  النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»(فجر /آیات 27 – 30)

بَذَلْتُمْ اَنْفُسَكُمْ فى مَرْضاتِهِ،

وَصَبَرْتُمْ عَلى ما اَصابَكُمْ فى جَنْبِهِ،

وَ اَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ،

وَاَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ،

 وَجاهَدْتُمْ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ...

علی بن محمد باقر(ع) که او را اولین سفیر امام و اولین شهید اهل بیت در ایران گفته­اند در هنگام شهادت(27 جمادی الثانی سال116هجری) 32 سال داشت.

مردم فین پس از شنیدن خبر، سراسیمه به طرف اردهال حرکت می‌کنند، ولی زمانی می‌رسند که حضرت به شهادت رسیده‌است، آن­ها بدن مطهرش را در قالی می‌پیچند و در نهر آبی که در آن نزدیکی است، شستشو داده و دفن می‌کنند. از آن زمان تاکنون همه ساله در دومین جمعه مهر ماه و با حضور هزاران نفر از مردم فین و کاشان آیین سنتی مذهبی "قالیشویان" برگزار می‌شود.

چوب هایی که افراد در دومین جمعه مهر ماه هر سال به دست می‌گیرند دو روایت دارد. اول اینکه برای شستن قالی­ها در مشهد اردهال به کار می‌رود و دوم اینکه افراد آنها را به نشانه خونخواهی به دست می‌گیرند.

 

 

کربلای ایراندورنمایی از قتلگاه

نحوه شهادت این بزرگوار بسیار شبیه شهادت جدش سیدالشهداء است و وجوه متعددی برای این شباهت گفته شده است از قبیل:

- نامه نوشتن جمعی از مؤمنین فین و کاشان به امام باقر(ع) و فرستادن آن نامه با دو پیک؛

- بر افراشتن خیمه در صحرای اردهال؛

- شهادت حضرت در روز دهم پاییز؛

- نماز خواندن حضرت پیش از شهادت؛

شهادتگاه- بریدن سر حضرت و فرستادن آن به دارالسلطنه قزوین؛

- دفن سر حضرت در قزوین یا در کنار بدنش در اردهال؛

- دفن پیکر حضرت سه روز پس از شهادت؛

- حمل پیکر حضرت با قالی( حمل پیکر امام با بوریا)؛

- خونخواهی اهالی فین و خاوه و کشتن قاتلان حضرت و یارانش؛

- نشانه گذاری روی قبر حضرت علی ابن محمد الباقر(ع) به دست عموزاده­اش غیاث الدین؛

- گرد آمدن فینی­ها با چوب و بیل و بر پا کردن مراسم سالگرد شهادت حضرت علی ابن امام محمد باقر(ع)؛

از این رو محل شهادت آن حضرت به "کربلای ایران" معروف شده است. این محل در دره­ای در 4 کیلومتری مرقد مطهر حضرت واقع شده و تقريباً مابين حرم و قريه خاوه مي­باشد که مسیری به روستای ازناوه است.

روایاتی در منزلت علی بن محمد باقر(ع)

از امام جعفر صادق(ع) منقول است که فرمودند: «من زار اخی سلطانعلی باردهال، کمن زار جدی الحسین بکربلا».
هرکس برادرم علی را در اردهال زیارت کند همانند کسی است که جدم حسین (ع) را در کربلا زیارت کرده باشد.

و نيز از آن حضرت روایت شده كه هر كس ليالي جمعه و شب­هاي متبركه، اوقات خود را در مزار كثيرالانور برادرم صرف نمايد و به عبادت و تلاوت كلام خدا اقدام نمايد بي گمان در روز قيامت با ما محشور خواهد شد. و نيز فرمود: «حائر مزار برادرم مثل حائر جدم امام حسين (ع)است هر كه را در حائر آن حضرت دفن نمايند از عذاب الهي ايمن گردد.

علامه مجلسی در بحار(ج 60، چاپ جديد، ص 214، به نقل از تاريخ قم) می­نویسد: «عن احمد بن خزرج بن سعد عن اخيه موسي بن خزرج قال: لي ابوالحسن الرضا عليه السلام: اتعرف موضعاً يقال له «الاردهار»[اردهال]. قلت: نعم ولي فيه ضيعتان. فقال: الزمه و تمسك به. ثم قال ثلاث مرات: نعم الموضع الاردهار.

امام رضا (ع) ضمن گفتگويي با ميهماندار خواهرش فاطمه معصومه در قم به نام موسي بن خزرج از وي مي‌پرسند:  آيا موضعي به نام اردهار[اردهال] را مي‌شناسي؟ گفتم: بله در آن جا دو مزرعه دارم. فرمود: به آن التزام داشته باش و تمسك جو و سپس سه مرتبه فرمود: اردهار چه خوب جایي است!»

 قضیه عجیب سرداب

زير ايوان صفا، سردابی وجود دارد که راه ورودی آن سمت راست ایوان است(که فعلاً مسدود است).  درباره این سرداب و تابوت­های داخل آن نقل می کنند که؛ در سال 1313 اعتضادالدوله حاکم قم به مشهد اردهال آمده فرمان می­دهد روی سرداب را بشکافند. او شخصاً داخل سرداب شده و حدود یکصد تابوت را در آن جا مشاهده می­کند که در هر یک جسدی سالم هست در حالی که لباس زندگی به تن داشتند و روی گونه­های بعضی خون خشکیده نمودار بود. این اجساد متعلق به یاران سلطان علی(ع) است. 

 این شهرت، حس کنجکاوی اهل تحقیق را برانگیخت. از جمله، این قضیه به سمع حضرت آیت الله آقای سید شهاب الدین مرعشی نجفی (رحمه الله) رسیده بود. معظم له که بیش از هر کس پی جوی کشف حقایق بود در سال 1341 شمسی دعوت اهل محل را برای مسافرت به مشهد اردهال پذیرفته و به نیت تأمین موتور برق به آن محل حرکت کرده و ضمن اقامت چند روزه خود در مشهد اردهال برای مشاهده سرداب از نزدیک اظهار علاقه می­کنند. در نیمه شبی به امر ایشان درب سرداب گشوده مي­شود و چندين نفر از معتمدين وارد سرداب مي شوند و چگونگي وضعيت داخل سرداب را خدمت آن مرجع عاليقدر عرضه مي دارند.   

داخل سرداب - طبق آنچه حضرت آيت ا... مرعشي نجفي (ره) تاييد فرموده اند - حدود صد تابوت وجود دارد كه رديف، سه تا سه تا روي هم چيده شده است. روي سه تا از آن تابوت ها باز و بدن ها تازه و سالم (نپوسيده ) است و در ديوار آخر سرداب، سنگي نصب شده و بر آن نوشته شده: سيد ركن الدين مسعود (به سال954). حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی در بازدید خود در سال 1341 از نپوسیدن تابوت ها(سالم ماندن اجساد) اظهار تعجب نموده و شهدا را از یاران حضرت علی بن باقر (ع) قلمداد نموده اند.

 مرحوم مشهدی مسیّب همدانی، یکی از افرادي است که به دستور مرحوم آیت ا... العظمی مرعشی نجفی (ره) به داخل سرداب مشرف شده مي­گويد: وقتي از پله­ها وارد سرداب شدم، دو طرف سرداب تابوت سه تا چهار تا وجود داشت و ميان تابوتها راهي بود که به انتهاي سرداب مي رسيد. اجساد تابوت­هاي بالايي پيدا و سرِ برخي از اجساد، از بدن جدا بود. در هنگام رفتن به انتهاي سرداب يک دست از تابوت بيرون بود، من آن دست را داخل تابوت گذاشتم، وقتي ميخواستم برگردم، ديدم که دست به همان صورت اول بيرون از تابوت قراردارد.

لازم به ذکر است بدن مطهر حضرت، در سردابه­اي که بعد از اين سرداب است قرار دارد و اطلاعي از چگونگي سردابه مخصوص آن حضرت در دست نيست. پس از آن، درب این سرداب مسدود شد.