صلوات خاصه امام سجاد علیه السلام

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ سَيِّدِ الْعابِدينَ، الَّذىِ اسْتَخْلَصْتَهُ‏

خدايا درود و رحمت خاص خود را بفرست بر على بن الحسين آقاى عبادت‏كنندگان کسی است که خالصش گرداندی

لِنَفْسِكَ، وَجَعَلْتَ مِنْهُ اَئِمَّةَ الْهُدىَ، الَّذينَ يَهدوُنَ بِالْحَقِّ، وَبِهِ يَعْدِلوُنَ،

برای خودت و از نسل او قرار دادى امامان راهنمايى كه مردم را به حق راهنمايى كنند و به حق بازمى‏گردند[یا به حق داوری می کنند و عدالت می‌ورزند]

اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِكَ، وَطَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ، وَاصْطَفَيْتَهُ وَجَعَلْتَهُ هادِياً مَهْدِيّاً.

او را براى‏ خويش انتخاب كردى و از پليدى پاكش كردى و او را برگزيدى و او را هدایت کننده هدایت شده قرار دادی.

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى‏ اَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَةِ اَنْبِيآئِكَ‏

خدايا پس درود و رحمت خاص فرست بر او بهترين درودى را كه فرستى بر يكى از فرزندان پيامبرانت‏

حَتّى‏ تَبْلُغَ بِهِ ما تَقِرُّ بِهِ عَيْنُهُ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، اِنَّكَ عَزيزٌ حَكيمٌ.

تا به مقامى رسانى كه روشن گردد ديده‏اش بدان مقام در دنيا و آخرت كه براستى تو عزيز و حکیم هستى.‏

زبور آل محمد(ص)


 

در سال های نه چندان دور یکی از دانشمندان ایرانی که رابطه دوستی با شیخ جوهر طنطاوی (متوفى سال 1358 قمري ) عالم برزگ مصری و صاحب تفسیر"جواهر الوان"داشت، کتاب صحیفه سجادیه را در اواخر عمر او برایش می فرستد.طنطاوی پس از مطالعه صحیفه، در نامه ای به آن عالم شیعه می نویسد:

" ومن الشقاء انا إلى الان لم نقف على هذا الأثر القيم الخالد في مواريث النبوة وأهل البيت ، واني كلما تأملتها رأيتها فوق كلام المخلوق ، دون كلام الخالق":۱

این از بدبختی من بوده که تا امروز به این اثر استوار و جاودانه‌ای که از مواریث اهل‌بیت نبوّت است آگاه نبودم و توجّه نکردم، و هر چه من در این کتاب دقّت می‌کنم، می بینم بالاتر از کلام مخلوق و پایین‌تر از کلام خالق است.


۱-(الأئمة الإثني عشر،آیت الله الشيخ جعفر السبحاني، ص 96.)

او بهترین و فرزند بهترین بندگان خداست!

 

در سالی از سال­ها هشام بن عبدالملک برادر و ولیعهد خلیفه مروانی ولید بن عبدالملک برای حج به مکه آمد. هشام با تكبر و غرور در حلقه ياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاد تا طواف كند. وقتی وارد مسجدالحرام شد و خواست برای بوسیدن و استلام حجرالاسود اقدام کند، با وجود تلاش اطرافیانش، شدت ازدحام جمعیت مانع شد و او با ناکامی به کناری رفت و دستور داد برایش منبری نصب کنند تا بر آن بنشیند و نظاره­گر طواف حجاج باشد

در همین حال که شامیان گرد او حلقه زده بودند، دید مردی تنها، با لباس احرام ،با چهره اى جذاب و هيبتى معنوى وارد مسجدالحرام شد و چون به حجر نزديك شد و خواست استلام حجر كند، مردم احترامش می­كردند و برایش راه باز می نمودند  و او به آسانى در هر شوط، استلام حجر می­كرد.آنچنان هیبتی داشت که همراهان هشام با دیدن این منظره به شگفت آمدند! او کیست که مردم این قدر احترامش می­کنند ولی به ولیعهد خلیفه بی­اعتنا هستند؟! از هشام پرسیدند او را می­شناسی؟ 
 هشام كه احساس حقارت و كوچكى مى كرد، چنين وانمود کرد كه او را نمى شناسد

فرزدق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى ، اظهار ناآشنايى مى كند و با خود گفت اكنون ، لحظه ايفاى رسالت و حق­گويى است

فرزدق برخاست و جايى ايستاد كه صدايش را هر چه بيشتر بشنوند. گفت : اى هشام! اى فرزند عبدالملك و اى برادر خليفه! اگر تو آن او را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم . گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى كنم

:[او که تو نمی شناسی]

 هذا الذی تعرف البطحاءُ و طأتُه   *** و البیت یوفه و الحّل و الحرم 
همان کسی است که سرزمین بطحاء جای گام­هایش را می­شناسد. و کعبه و حل و حرم در شناختش همدم و هم قدمند

هذا ابن خیر عبادالله کلّهم         *** هذا التقی النقّی الطاهر العلم 

او فرزند بهترین بندگان خداست، او همان شخصیت منزه از هر آلودگی و پیراسته از هر عیب و مظهر پاکی و علم است

هذا ابن فاطمه اِن کنت جاهله    *** بجدَه انبیا الله قد خُتموا 

او فرزند فاطمه است. اگر تو نسبت به نسب او جهل داری بدان همان کسی است که با جدّ او سلسله شریفه انبیاء ختم گردیده است
 و لیس قو لک من هذا بضائره      *** العرب تعرف من انکرت والعجم 

این که گفتی: این کیست؟ عظمت و جلوه جلال و شکوه شخصیت او را کم نمی­کند، زیرا آن کسی که تو او را نمی شناسی عرب و عجم هر دو او را به خوبی می­شناسند
 کلتایدیه غیاث عمّ نَفعهما          *** تُستَوکفان ولا یعروهما عدم

هر دو دستش ابری فیاض و رحمت گستر است، که رگبار فیض را فرو می بارد و جود و عطایش هیچگاه کاستی نمی پذیرد 

سهل الخلیفه لا تخشی بوادِره   *** یزینه اثنان حسن الخلق والیشم

 خوئی نرم و سازگار دارد و مردمان از خشمش در امانند و همیشه دو خصلت حلم و کرم، شخصیت او را می آرایند
 حمّال انفال اقوام اذا افتُرحوا       *** حلو الشمائل تحلو عنده نَعم

او به دوش کشنده بار مشکلات اقوامی است که زیر سنگینی آن بار، به زانو در آمده اند، چنانکه خوئی ستوده و روئی گشوده دارد و اعلام پذیرش حوائج مستمندان در مذاق جانش شیرین و خوشآیند است 
 

ما قال لا قطّ الا فی تَشَهّده       *** لولا التشهد کانت لاءُ ه نعم

او نیاز نیازمندان را همیشه با چهره گشوده استقبال کرده است و هیچگاه جز به هنگام تشهد کلمه «لا » بر زبان نرانده است و اگر ذکر تشهد نمی بود «لای » او نیز همواره «نعم »  بود 
 عمِّ البریّه بالا حسان فانقشعت   *** عنها الغیا هب والا مِلاقُ والعدمُ

خورشید فروزان احسان او گرمی و روشنی بر همگان افشانده و از این رو در برابر اشعه نیرومندش، تاریکی از فضای اندیشه و دل گمراهان و ظلمت فقر از محیط زندگی مستمندان و ستم از آفاق حیات ستمزدگان رخت بر بسته است

 اذا راثه قریش قال قائلها            *** الی مکارم هذا ینقهی الکرم

هر زمان که قبایل قریش به سوی او بنگرند، شعرا و خطبای ایشان به مدح و ثنایش زبان همی گشایند و بی اختیار اذعان و اقرار کنند که هر گونه جود و احسان به او همی پیوندد و کاروان کرم در منزلگاه مکارم او رخت همی کشاند

یغضی حیاء و یفضی من مهاتبه   *** فما یکلّم والا حین یبتسم

او از فرط حیاء دیدگان خود را فرو می­نشاند و حاضران حضرتش تحت تاثیر هیبت و عظمتش دیدگان فرو می پوشند و جز به هنگامیکه که لب به تبسم بگشاید، سخنی در حضور او بر زبان نمی آید 
 بکفّه خیزَ رانَ ریحه عبِق             *** من کف اروع فی عزینه لشمم

در دستش عصای خیزرانی که عطر می پراکند، و بویش دل انگیز است. او بیننده را از زیبائی و تناسبی که در چهره دارد، به شگفت آورد 
 یکادُ لُمسکه عرفان راحته           *** رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم

جود و عطای کف بخشاینده او چنان است که چون به آهنگ دست سودن بر رکن حطیم (حجر الاسود) گام فرا نهد، گوئی که رکن می خواهد تا او را نزد خود نگاه دارد و از جود و عطایش برخوردار گردد

 الله شرّفه قدمأ و عظمه             *** جری نداک له فی لوحه القلم 

خدا او را شرافت بخشیده است و برتری داده و قلم قضا درتحقیق این مشیت بر لوح قدر روان گشته است
 

ایا الخلائق لیست فی رقابهم      *** لاّوّلیه هذا اوله نعم

کدامین گروه از خلایق الهی است که نیاکان این شخصیت عظیم یا از خود این شخص کریم، منتی و نعمتی بر ذمّه خود نداشته باشد

 من یشکر الله یشکر اولیّه ذا        *** فالدین من بیت هذا ناله الامم

 هر کس خدا را شکر بگزارد، نیاکان این امام را هم شکر گزارد به حکم ضرورت زیرا مردم جهان، دین خدا را از خانه او بدست آورده و در پرتو هدایت این خاندان از کفر و شرک رسته اند


 یُتمی الی ذروه الدین التی فصُرت *** عنها الاّ کفّ و عن ادراکها القدم

او به اوج عزتی قدم نهاده که عرب و عجم در اسلام به آن قله پر افتخار عظمت و جلال نرسیده اند

 من جدّه دان فضلا الا نبیاء له       *** و فضل امته رافت له الامم

او فرزند کسی است که فضل پیامبران، دون فضل او و فضل امتهاشان دون فضل امت اوست

 مشتقه من رسول الله نبعته        *** طابت مغارسه والخیم والشیم

شاخه نیرومند شخصیت او از پیکره شخصیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر دمیده است. از این رو عناصر وجودش و اخلاق و سجایایش پاک و پاکیزه است

 ینشق توب الرجی عن نورُ عزّته    *** کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم

نور پیشانیش پرده ظلمت را می درد، چنانکه خورشید با اشراق او ظلمتها را نابود می گرداند

 من معشر حبهّم دین و بغضهم     *** کفر و قربهم منجی و معتصم

او از گروهی است که دوستیشان دین و دشمنیشان کفر است و قرب جوارشان ساحل نجات و پناهگاه

 امن و امان است مقدم بعد ذکر الله ذکرهم            *** فی کل بدء و مختوم به الکلم

پس از نام خدا، نام ایشان بر همگان مقدم است و هر کلام بنام ایشان زیبا فرجام است و حسن ختام همی پذیرد

 ان عدّ اهل التقی کانو ائمتهم      *** اوقیل من خیر اهل الارض قیل هم

اگر اهل تقوی شمرده شوند، ایشان پیشوایان ایشانند، و اگر از بهترین اهل زمین باز پرسند، نام ایشان به میان همی آید

 لا یستطیع جوادُ بعد جودهم        *** ولا یدانیهم قوم و ان کرموا

هیچ بخشایشگر به قله کرم و منتهی جود ایشان نمی رسد و هیچ قوم به هر پایه از کرم که باشد، قدرت همسری و همسنگی ایشان را ندارد

 هم الغیوت اذاما ازمه ازمت         *** والا سد اسد الشّدی والباس محترم

 بزرگان این خاندان به روزگار سختی و قحط سالی، باران رحمتند و به هنگام جنگ، شیران بیشه شجاعتند
 لاینقص الهر بسطأ من اکفّهم      *** سِیان ذلک ان اثروا او ان عدموا

در عصر معیشت و سختی زندگی، دستهای بخشایشگر آنها را از جود و عطا نمی بندد و این گشوده دستی در هر دو حالت توانگری و درویشی، برای ایشان یکسان است

 یستدفع العسرّ والبلوی بحبهم    *** و یسترّب به الاحسان والنعم 
ناگواریها و گرفتاریها به یمن محبتشان دفع می شود و احسان نعمتها به برکت آن محبت فزونی همی گیرد

با شنیدن این اشعار بلند و نغز و بیان کمالات و فضائل بی مثال حضرت زین العابدین علیه السلام، هشام به شدت ناراحت و غضبناک شد

در اخلاص فرزدق همين بس كه امام سجاد (عليه السلام ) دوازده هزار دينار به عنوان صله براى او فرستاد ولى فرزدق قبول نكرد و به امام پيغام داد: من آن قصيده را براى صله نگفته ام و جز رضاى خداوند متعالى ، چيزى نخواسته ام

امام سجاد (عليه السلام )براى او دعا كرد و فرمود: عمل تو مورد رضاى خداست ولى ما خاندان وقتى چيزى را به كسى بخشيديم ، از او پس نمى گيريم .فرزدق در پى اين فرمايش ، و به خاطر رعايت ادب، هديه حضرت را پذيرفت
 
بحارالانوار،‌ ج 46، ص 121، حدیث ۱2