وظایف شاگرد نسبت به استاد

شاگرد در برابر استاد خود، خصوصاً استادی که برای تزکیه و تربیت روح خود برگزیده، وظایفی بر عهده دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

1-      شناخت جایگاه و منزلت استاد: اولین وظیفه شاگرد این است که منزلت استاد خود را بشناسد و بداند «عالم ربانیّ» از نظر معصومین علیهم‌السلام چه جایگاهی دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «العلماء ورثه الأنبیاء( کافی ج ۱ ص ۳۲.)؛ علماء وارثان انبیاء هستند. حتی در روایتی دیگر منزلت فقیه و عالم ربانی در حد انبیاء دانسته شده است: «منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل؛ جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است».

2-      ارج نهادن به استاد و تجلیل از مقام علم و دانش: طالب علم و شاگرد واقعی کسی است که ارزش علم و مقام عالم برای او معلوم باشد و بداند که باید عالم را به جهت علمش تعظيم و احترام كند و قدر و ارزش او را بداند چنان که امام كاظم عليه‌السلام می‌فرمایند: «عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِهِ؛ عالم را به جهت عملش تعظيم و احترام كن» (تحف العقول: ص 303 و ص 209).

3-      تواضع و فروتنی در برابر استاد: تواضع در هر حالی خوب و پسندیده است و مایه و پایه بسیاری از کمالات انسانی است ولی در برابر استاد بسیار لازم‌تر و ضروری‌تر است.

4-      سپاسگزاری از ارشاد، هشدار، و راهنمایی‌های استاد: شاگرد باید شکور بوده و قولاً و عملاً سپاس‌گزار زحمات استادش باشد و بداند که تشکر عملی از استاد همان انجام دستورات و فرامین استاد است.

5-      تسلیم و مطیع بودن در برابر استاد: شاگرد باید کاملاً تسلیم و مطیع استاد خود باشد و در این راه نه تنها سستی نکرده بلکه زبان به چون و چرا و اعتراض باز نکند بلکه از قضیه حضرت موسی و خضر در سوره مبارکه کهف درس بگیرد و با ایراد و اعتراض بی‌جای خویش موجب حرمان و فراق خود از استادش نگردد.

6-      در نظر نگرفتن جایگاه ظاهری خود در برابر استاد: شاگرد باید مقام و موقعیت ظاهری خود را در برابر استاد فراموش کند و بداند از هر قشر و طبقه‌ای که باشد در برابر استاد شاگرد است مانند حضرت موسی با وجودی که پیامبر اولولعزم بود و مقام ظاهری بالاتری از حضرت خضر داشت ولی التماس می کند تا خضر او را به شاگردی بپذیرد: « «قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ؛ موسی به او گفت: آیا اجازه می‌دهی دنبالت بیایم و از تو تبعیت کنم تا از حکمتی که به تو آموخته‌اند به من هم بیاموزی؟» (کهف/66).

7-      حق‌شناسی و با احترام یادکردن از استاد؛

8-      حفظ حریم استاد در همه حال؛

9-      در انتظار استاد و شرفیابی به محضر او نشستن؛

10-   عدم ایجاد مزاحمت برای اشتغالات یا وقت استراحت استاد؛

11-   نشستن همراه با نزاکت، ادب، خشوع و تواضع در محضر استاد؛

12-   پوشاندن عیب‌های احتمالی استاد و ظاهر ساختن مناقب و خوبی های او؛

13-   نادیده گرفتن سبق لسان و لغزش و اشتباه لفظی و حتی علمی استاد؛

14-   دفع هرگونه اتهام ناروا از ساحت استاد؛

15-   حسن سئوال و پرسش مسائل مورد نیاز؛

16-   پرسش بجا و به موقع از استاد؛

17-   پیشی نگرفتن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد؛

18-   قطع نکردن کلام استاد؛

19-    دوری نکردن از سؤال و پرسش به خاطر شرم و حیا؛

20-   رعایت سکوت در مجلس درس؛

21-   تمرکز حواس و استماع دقیق سخنان استاد؛ 

22- تنظیم و تلطیف صدا و پرهیز از صدای بلند در سخن گفتن با استاد.

شرایط استاد

امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه‏ وذلكَ لا يكونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا جَميعَهُم .» ( وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 131 )

«هر كس از جمله فقيهانی باشد كه خویشتن‌دار و مالک نفس خود بوده و حافظ دين خود باشد و با هوای نفس خود مخالفت کرده و مطیع امر مولای خویش باشد، پس بر مردم لازم است که از چنین شخصی تقليد كنند.»

این کلام شریف امام حسن عسکری علیه‌السلام یکی از مهم‌ترین دلایل و مستندات لزوم رجوع مردم به عالم ربانی و لزوم تقلید از فقیه است.

قبل از توضیح این روایت، یادآوری یک نکته لازم است و آن نکته این است که: «لزوم رجوع جاهل به عالِم و متخصص»، یک اصل پذیرفته شده از سوی همه عقلای عالَم و به تعبیری سیره و روش عقلاست. «تقلید» یعنی "گردن نهادن و عنان اختیار را در یک امرِ خاص به عالم و متخصص آن امر سپردن". مثلاً وقتی به طبیب مراجعه می‌کنیم و به نسخه تجویز شده او جهت معالجه مرض خود بدون چون و چرا عمل می‌کنیم، در واقع اطاعت طبیب را کرده و عنان اختیار خود را در معالجه‌ی مرض و تحصیل صحت و سلامتی به او سپرده‌ایم و به تعبیری در این امر مقلِّد او شده‌ایم. یا وقتی برای احداث بنایی به مهندس و معماری رجوع کرده و طرح و امر او را می‌پذیریم و طبق آن عمل می‌کنیم، معنی‌اش این است که عنان خود را در ایجاد آن بنا به او سپرده‌ایم و از او تقلید کرده‌ایم.

پس تقلید یک امر عجیب و غریب نیست. ما اگر عاقل باشیم، در همه امور خود باید مقلّد باشیم مگر این که در امری خودمان صاحب‌نظر هستیم والا مراجعه‌ی به عالم و متخصص در همه رشته‌ها و در همه کارها یک سیره عقلایی و کاملاً منطقی است.‌

در علوم دین هم همین طور است. در هر سه بخش آن یعنی: علم اعتقادات، علم اخلاق و علم احکام باید به عالم و صاحب‌نظر در آن علم مراجعه نمود. این نکته هم که گفته شده در اعتقادات نباید تقلید کرد، تقلید به معنای فقهی که در فروع دین مطرح است، نباید باشد. چون تقلیدی که در علم اصول فقه گفته شده به این معنا است: «به دست آوردن رأی مجتهد جهت تطبیق عمل با آن رأی بدون این که دنبال دلیل تفصیلی آن باشیم.» چون ما در احکام فرعی دنبال علم تفصیلی و تحقیقی نیستیم فقط دنبال نظری عالمانه در یک موضوع هستیم که عمل خود را طبق آن انجام دهیم. تقلید به این معنا در عقاید صحیح نیست چون در عقاید باید تحقیق کرد و به علم و یقین رسید یعنی انسان به چیزی که می‌خواهد معتقد شود باید علم تحقیقی و یقینی پیدا کند به این معنا که اول باید مسأله برایش حل شود بعد به آن معتقد شود. البته در همین علم اعتقادات هم برای حل مسائلش باید به عالم و اهل نظر در این علم مراجعه کرد و از این طریق مجهولات خود را به معلومات تبدیل کرد. همچنین در علم اخلاق هم همین‌طور، باید از عالم و متخصص در این علم تبعیت نمود.

در این روایت شریف، امام عسکری علیه‌السلام پنج شرط اساسی را برای استاد و مرجع هر یک از این علوم سه‌گانه(اعتقادات، اخلاق و احکام) برشمرده‌اند:

1-     مَن کان مِن الفقهاء: فقیه به معنی فهیم است یعنی کسی که درک و فهم عمیقی از یک علم(در این جا علوم دین) پیدا کرده و توان تبیین، تحلیل، استنباط و پاسخگویی به مسائل مربوط به آن علم را دارد.

2-     صَائِناً لِنَفْسِهِ: کسی که خویشتن‌دار و مالک نفس خویش است و می‌تواند خود را از گناه و لغزش بازدارد.

3-     حَافِظاً لِدِينِهِ: یعنی دینش را نگه داشته و حافظ حدود و ثغور دین خداست. اجازه نمی‌دهد چیزی که از دین نیست وارد دین شود. نه تنها خودش اهل بدعت نیست بلکه با بدعت‌گذار در دین نیز مبارزه می‌کند و فقط حدود دین الهی برایش مهم است.

4-     مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ: یعنی دنه تنها تبعیت از هوا و خواسته نفس خود نمی‌کند بلکه مخالف با خواسته‌های نفسانی‌ایست که خدا هم آن‌ها را نمی‌خواهد و اگر چیزی را خدا هم بخواهد و خواسته نفس او هم باشد، آن را برای خدا انجام می‌دهد نه برای این که نفسش خواسته است.

5-     مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ: کاملاً بنده خداست و مطیع اوامر و فرامین حضرات معصومین و بویژه امام زمانش علیهم‌السلام می‌باشد.

خلاصه‌ی‌ این شرایط این است که استاد باید "عالم ربانیّ" باشد یعنی کسی که هم علمش را دارد و فقیه است و هم تربیت شده امام زمان ارواحنافداه است. چنین شخصی شایستگی آن را دارد تا استاد و راهنمای ما قرار گیرد که حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌فرمایند: «لا علمَ الّا من عالمٍ ربانیّ»(اصول کافی/ج1/ص50)

ضرورت داشتن استاد اخلاق

ما چون مدتی را در خواب غفلت و بی‌توجهی سپری کرده‌ایم و سالیانی را کمتر و بیشتر در عالَم جهل و بی‌خبری بوده‌ایم، فکر و ذهن ما با شرایط همان دوران شکل گرفته و قالب‌بندی شده است. مثلاً اگر در نزد ما صحبتی از مرض و بیماری یا صحت و سلامتی به میان می‌آمد، فقط متوجه بیماری یا صحت و سلامتی این بدن می‌شدیم. اگر از خوراک، غذا و تغذیه حرفی گفته می‌شد یا از زینت، زیبایی و آراستگی چیزی می‌شنیدیم، فقط به فکر تغذیه، تقویت و زیبایی و زینت تن و بدن خود می‌افتادیم. همه همّ و غم و تلاشمان مصروف این بدن می‌شد که: راحت و آسوده باشد، در رفاه و امنیت باشد، سالم، سیر و زیبا باشد!

 برای سلامتی و زیبایی بدنمان دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، آرایشگاه‌ها، باشگاه‌های زیبایی و پرورش اندام و  خلاصه خیلی مراکز عریض و طویل دیگر با هزینه‌های هنگفت ساختیم تا بدنمان آراسته و در آسایش کامل باشد اما روحمان را رها کردیم تا در درد و مرض خود بماند و روز بروز بر آلام و امراضش افزوده گردد.

بعد از این که خدای‌تعالی لطف کرد و ما را از این خواب غفلت بیدار کرد، تازه متوجه می‌شویم که روح ما هم صحت و سلامتی می‌خواهد، زیبایی و آراستگی می‌خواهد، غذا می‌خواهد. راحتی، آسایش و آرامش می‌خواهد. اما حیرانیم چه کنیم!؟ چه طور باید به این نیازهای روح خود پاسخ گوییم!؟ حالا که فهمیدیم باید سرمایه عمر خود و همه امکانات خود را صرف تربیت و پرورش روح خود کنیم اما نمی‌دانیم چگونه باید این کار را انجام دهیم!؟

 از طرفی حسرت گذشته‌ی تلف شده خود را می‌خوریم و از طرفی دیگر نگرانیم با این امراض روحی خود که در طول سالیان متمادی در جانمان نشو و نما یافته و عافیت، آرامش و زیبایی را از ما گرفته، چه کنیم!؟

اصلاً عاقلانه نیست خود درمانی کنیم. حتی ممکن است خطرش و ضررش بیشتر از گذشته باشد. صِرف انجام یک برنامه عمومی و رعایت بعضی مسائل هم خوب است ولی تأثیرش در حد انجام یک برنامه بهداشت عمومی است و جوابگوی معالجه این امراض پیچیده ما نیست. روح ما نیازمند یک درمان خصوصی است. این جاست که نیاز به یک راهنمای متخصص و طبیبی حاذق که آشنا به همه ابعاد روح و خلقیات انسان باشد، کاملاً برای ما روشن می‌شود.

شرایط استاد(1)

تردیدی نیست که هدایت دست خداست: إنَّ علینا لَلهُدی(لیل/12)، منتهی در امور تشریعی خدای‌تعالی اراده و خواست ما را هم دخالت داده و پنجاه درصد کار را به خود ما سپرده است. این نکته بسیار اهمیت دارد که بدانیم؛ خدای‌تعالی به ما «اختیار» داده و معنای اختیار این است که خدا به ما «شخصیت» داده و ما را به قول معروف کسی حساب کرده و پنجاه درصد کار هدایت ما را به خود ما واگذار کرده است آن هم پنجاه درصد اول را: «والذین جاهدوا فینا لَنَهدینَّهم سُبُلَنا» (عنکبوت/69) یعنی اگر شما خواستید بعد از این که بیدارتان کردم، هدایت شوید و پشتش(پشت این بیداری) را گرفتید و به دنبال اراده خودتان تلاشی کردید، من هم حتماً و حتماً و حتماً هدایتتان خواهم کرد(لَنَهدینَّهم سُبُلَنا) و آن چه اسباب و وسایل هدایت است، برای شما فراهم خواهم آورد و کار را تمام خواهم کرد. این را خدای تعالی در این آیه شریفه با چند تأکید فرموده است.

منتهی ما چون در زمانی واقع شدیم که به ظاهر دسترسی به امام معصوم نداریم، با وجود این که خودمان هم مقصریم(الغیبةُ منّا) و مستحق مجازات هم هستیم و بدترین مجازات هم گمراهی است(یُضِلُّ مَن یَشاء)، ولی در عین حال، لطف و مهربانی خدا اقتضاء می کند تا مهمترین وسیله‌ی هدایت یعنی وجود «راهنما» را برای ما در همین زمان هم فراهم بفرماید تا انسدادی در راه خدا پیش نیاید.

بنابراین اگر در کلمات خاندان عصمت علیهم السلام فحص و جستجویی نماییم، خصوصیات کسانی را که در علوم و امور دین از جمله علم اخلاق و خودسازی باید به آن‌ها مراجعه کنیم، درمی‌یابیم.

  در توقیعى كه به خط مبارک مولی و محبوب ما امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توسط محمدبن عثمان در پاسخ به نامه اسحاق بن یعقوب از ناحیه مقدسه ایشان صادر شده است می‌فرمایند:« و اما الحوادثُ الواقعة فارجعوا فیها الى رواةِ حدیثنا فانّهم حجتى علیكم و أنا حجةالله علیهم »:( احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 470). و اما در حوادثى كه براى شما پدید مى‏آید، پس رجوع كنید به راویان حدیث ما؛ زیرا آن‌ها حجت من بر شما هستند، و من هم حجت خدا بر آن‌ها هستم.

این توقیع شریف که عبارت فوق بخشی از آن است، مشتمل بر مطالبی مهم و نكاتی قابل توجه است و مسائل مختلفی در آن مطرح شده و از این جهت از اهمیت خاصى برخوردار است. به ویژه این که این توقیع، متضمن تعیین وظیفه مردم در زمان غیبت كبرى است.

این توقیع مبارک، هم به صورت تقطیع و هم به صورت كامل در ابواب مختلف كتب معتبر روایى آمده و در اعتبارش هیچ جای تردیدی نیست.

می‌فرماید در حوادث و وقایع و در هر مسأله‌ای که نمی‌دانید چه باید کرد، به راویان احادیث ما یعنی کسانی که زبان گویای ما هستند، از ما برای شما نقل می‌کنند و کلام ما را به شما منتقل می‌کنند، مراجعه کنید.

بنا بر این سخن شریف در مهمترین حادثه زندگی خودمان که تربیت روح و نفس ماست، باید به کسی مراجعه کنیم که در زمان غیبت امام عصر ارواحنافداه آینه و سخنگوی آن حضرت باشد نه کسی که لسانش، لسان نفسش و یا لسان افکار و بافته‌های ذهنی خودش یا دیگرانی است که هیچ تناسبی با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام ندارند و فقط آدم را دنبال سلایق، ذوقیات و نفسانیات خودشان می‌کشانند.

 آیا دنباله‌روی از فلاسفه یا عرفایی که در مشی و افکار خود تعارض صریح با طریق اهل بیت علیهم‌السلام داشتند و دارند، مخالفت آشکار با این فرمایش حضرت ولیعصر ارواحنا فداه نیست؟ این فرمایش حضرت(فارجعوا فیها الى رواةِ حدیثنا) ردّی بر همه فلاسفه، عرفا و متصوفه‌ای است که خارج از طریق اهل بیت علیهم‌السلام هستند.

در آیه شریفه هم همین نکته هست: «وَالذینَ جاهدوا فینا» این " فینا" خیلی اهمیت دارد! کسی که عمرش را  به جای فهم و تفقه در کلام خدا و معصومین علیهم‌السلام در فهم مثلاً کلمات ابن عربی و اشعار ملای رومی و.... صرف کند،"فینا" مجاهده نکرده یعنی «در راه ما» مجاهده نکرده بلکه در راه فهم و درک مثلا اشعار ملای رومی تلاش کرده پس از همو هم بخواهد که هدایتش کند. لذا چنین شخصی توقع تحقق وعده پروردگار که در ادامه آیه آمده یعنی " لنهدینهم سبلنا"  را نباید داشته باشد، چون هر تلاش و مجاهده‌ای فایده ندارد بلکه مجاهده"فینا" یعنی «در راه ما» مفید و مثمر ثمر خواهد بود و ثمرش هم «هدایت پروردگار» است.

در همین موضوع روایات دیگری هم هست که تأکید بر این موضوع دارند:

امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:«الراویةُ لِحدیثنا یُشدّدُ به قلوب شیعتنا أفضل مِن ألف عابد: روایت کننده احادیث ما که به وسیله او قلوب شیعیان ما محکم می‌شود، از هزار عابد بهتر است.»(اصول کافی، جلد1صفحه92)

 و یا می‌فرمایند:«إعرفوا منازلَ الناس علی قدر روایتهم عنّا: ارزش مردم را(از جمله عالم را) به اندازه‌ای که از ما سخن می‌گوید بشناسید.»(اصول کافی، جلد1صفحه146)

خلاصه، استادی که به او می خواهیم اقتداء کنیم باید فقیه و فهیم در کلمات اهل بیت علیهم‌السلام و فانی در امام عصر ارواحنافداه و آینه و نماینده او باشد، طوری که کلامش کلام امام باشد. عقاید و اخلاق و رفتار او، عقاید و اخلاق و رفتار امام باشد تا به وسیله او قلب و روح ما در راه کسب معارف حقه ائمه معصومین علیهم السلام تثبیت و مستحکم شود.

الرفیق ثمَّ الطريق

حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَه حکیمٌ یُرشِدُه» (بحارالانوار-ج78-ص)

در ﻫـﺮ رﺷـﺘﻪای از ﻋﻠﻮم و فنون ﮐﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺨﻮاهد وارد شود و از آن اﻃﻼع ﭘﯿﺪا کند، خصوصاً اگر بخواهد آن علم را به کار ببندد، ﻻزم است از عالم و متخصص آن علم و ﻓﻦ، ﺑﻬﺮه ﺑﮕﯿﺮد. به خصوص در علوم غیر طبیعی، و به ویژه در علم اخلاق و علم الروح  که اهمیت و حساسیت زیادی دارد، تبعیت از اﻓﺮادی ﮐﻪ استاد و ﻣﻄﻠﻊ در این علم هستند، لازم‌تر و اﺟﺘﻨﺎب ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ است.

این یک سیره‌ی متعارف و بناء عقلاء در همه عالم است و ﺧﺪای تعالی هم  ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: «فاسئلوا أهلَ الذکرِ إن کُنتم لا تَعلمون:از اﻫﻞ ذﮐﺮ بپرسید[مجهولات خود را] اﮔﺮ ﻧﻤﯽداﻧﯿﺪ .»(نحل/43).

ﺑـﺮای کسی که دچار یقظه شده و تبعاً می‌خواهد از راه گذشته برگردد و در راه خدا قدم بردارد و در این راه هم در دام ﻧﻔﺲ و وﺳﻮﺳﻪﻫﺎی ﺷﯿﻄﺎن نیفتد، ﮔﺮﯾﺰی از اﻗﺘﺪاء ﺑﻪ راهنمایی خبیر و آگاه ﻧﯿﺴﺖ. اميرالمومنین علیه‌السلام در نامه 31 نهج‌البلاغه می‌فرمایند:«سَل عن الرفیق قبل الطریق» که به قول اهل معني :"الرفیق ثمَّ الطريق" و ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ رﻓﯿﻖ راه، اﺳﺘﺎدی اﺳﺖ که ﺧﻮد ﻗﺒلاً اﯾﻦ راه را ﻃﯽ ﮐﺮده و  چون از ﺷﺮاﯾﻂ و ﻣﻮاﻧﻊ راه ﻣﻄﻠﻊ و آگاه است، ﻣﯽتواند از ما دستگیری کرده و ما را ﻫﻤﺮاه ﺧﻮد ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺑﺮساند.

 اﻣـﺎ نکته‌ی اﺳﺎﺳﯽ در مورد "اﺳﺘﺎد"، خصوصیات و ﺷﺮاﯾﻂ اوﺳﺖ زﯾﺮا انسان می‌خواهد ﺑﻪ او دل بسپارد و اﻋﺘﻘﺎدات و اخلاق او را بپذیرد و در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﻪ ﺳﻮی ﻣﻘﺼﺪی برود ﮐﻪ او ﻗﺒﻼ ﺑﻪ آن رﺳﯿﺪه، ﺑﻪ اﯾﻦﺟﻬﺖ و برای ﭘﺮﻫﯿـﺰ از ﮔـﺮﻓﺘﺎر ﺷـﺪن در دام ﻣﺮﺷﺪﻫﺎی دروﻏﯿﻦ، ابتدا شناخت شرایط استاد و سپس تطبیق این شرایط نسبت به فرد مورد نظر، اولین گام در سیر الی الله بعد از یقظه است.