ما نسبت به خواست درونی و محبتی که در دل داریم، دو کار را باید انجام بدهیم:
اول؛ این محبت را باید تنظیم کنیم.
دوم؛ این محبت تنظیم شده را شکوفا کنیم.
هر دو خیلی دقیق و مهم است، ولی در مرحله اول، تنظیم محبت را باید انجام بدهیم که توضیح آن نیاز به یک مقدمه دارد:
انسان فطرتاً خواهان خوبیها و دوستدار محاسن و زیباییهاست و باز طبق همین فطرت، منزجر از بدیها و آلودگیهاست. چون خدایتعالی همه خوبیها و بدیها را به انسان تعلیم داده و او را از مصالح و مفاسد آنها آگاه کرده: فَأَلهَمَها فُجورها و تقویها(شمس،آیه8). ولی اگر گاهی در عمل خلاف این را در خودمان میبینیم، یعنی میبینیم که گاهی میل به بعضی بدیها داریم یا بعضی کارهای زشت را دوست داریم، به خاطر این است که از آن فطرت پاک اولیه خودمان دور شدیم، چون روحمان به بعضی رذائل آلوده شده، در نتیجه طبع ثانوی پیدا کردیم و نفس ما شده أمّارةٌ بالسّوُء، و الّا طبق فطرت اولیه باید نفس أمّارةٌ بالحُسن باشد، یعنی بسیار امر کننده هست، ولی باید امر کننده به خوبیها و نیکیها باشد نه بدی ها.
این فطرت اولیه، حقیقت طلب است، خواهان خوبیهاست. علم و پاکی و عصمت را دوست دارد و از جهل و آلودگی بیزار است. خلاصه طالب همه صفات حمیده انسانی است و گریزان از صفات رذیله شیطانی و حیوانی.
از طرفی چون خدایتعالی جامع همه خوبیها و زیباییهاست، پس محبت اصلی ما هم باید برای خدا باشد. در واقع محبت به علم و عالم، انعکاسی از همان محبت به علم مطلق و عالم کل جهان هستی، خداوند باریتعالی است که هیچ جهل و نقصی در او راه ندارد.
پاکی و صداقت هم محبوب انسان است، هر کجا که باشد انسان به او علاقمند میشود ولی اگر یک انسانِ حقیقت طلب بداند به هر چیزی که بخواهد محبت پیدا کند، کاملش، اصلش و واقعیاش نزد خداست، پس باید تمرکز محبت او و شدیدترین محبتش هم به خدا باشد: ألذین آمنوا أشدُّ حُبّاً لله(بقره،آیه165).
بعد از این مقدمه باید گفت تنظیم محبت هم خودش در دو مرحله انجام میشود؛
اول؛ تمرکز محبت به خدایتعالی و دوم؛ حبّ و بغض فقط برای خدا.
ما همین مقدار محبتی هم که داریم، کم یا زیاد، آن را متفرق و پراکنده کردیم، یعنی این محبت ما تقسیم شده بین افراد و چیزهای مختلف؛ یک مقداری را دادیم به پدر و مادر، یه مقداری به زن و بچه، به خواهر و برادر و دوست و...شغل و خانه و مال و خلاصه دنیا و یه مقداری از آن هم به خدا و به امام زمان علیهالسلام!
در مرحله اول تنظیم محبت، همه این محبتهای پراکنده را باید جمع کنیم و بدهیم به خدا، یعنی متمرکزش کنیم در خدا. بعد انعکاس این محبت خداییشده را به غیر خدا بدهیم یعنی هر چیز و هر کسی را که باید دوست داشته باشیم و شایسته محبت است، به خاطر خدا دوست داشته باشیم.
چون معمولاًَ محبتهایی که ما داریم استقلالی است، یعنی به خاطر خودشان است نه به خاطر خدا. یعنی مستقلاً و بدون توجه به خدا آنها را دوست داریم. این غلط است و در واقع مرتبهای از شرک محسوب میشود که ظلم بزرگی است(إنَّ الشرکَ لَظلمٌ عظیمٌ/لقمان،آیه13). ما در محبت استقلالی نباید کسی را با خدا شریک کنیم، حتی محبت استقلالی به امام عصرارواحنافداه هم شرک است و صحیح نیست. هر کسی یا چیزی که شایسته محبت است، فقط باید برای خدا دوستش داشته باشیم نه مستقلاً و بدون توجه به خدا.
البته محبتی که به امام عصر ارواحنافداه باید داشته باشیم از نظر میزان و شدت، دقیقاً همان محبتی باید باشد که به خدا باید داشته باشیم، یعنی:أشَدُّ حبَّاً، چون ایشان جامع تمام خوبیها و زیباییها و آیینه تمام نمای صفات پروردگار است یعنی آن چه از صفات خدایتعالی که یک مخلوق میتواند تحمل کند در وجود ایشان هست لذا در زیارت آن حضرت عرض میکنیم: مَن أحبّکم فَقَد أحبَّ الله، این "فقد" یعنی همان محبتی که به خدا داریم، دقیقاً به شما هم داریم، یعنی شدیدترین محبت!، فقط با یک فرق، که نسبت به خدا استقلالی است ولی نسبت به امام زمان عج مستقل نیست، وابسته به محبت خداست و به خاطر خدا ایشان را دوست داریم و بعد از ایشان هم هر کس و هر چیزی که نشانه بیشتری از محبوبمان داشته باشد، یعنی به او مقرّبتر و ارتباط بیشتری با او داشته باشد، در دل ما باید محبوبتر، عزیزتر و دوست داشتنی تر باشد و هر کس در نزد خدا، مبغوض و مبغوضتر است، در نزد ما هم همین طور باید باشد. معنای فرمایش امام صادق(ع) هم همین است که فرمود: هل الایمان الا الحبّ و البغض؟۲
پیامبر خدا(ص)به یکی از اصحاب خود میفرمایند:«یا عبدَالله،أحِبّ فی الله و أبغِض فی الله و والِ فی الله و عادِ فی الله، فانّه لاتنال ولایةُ الله الا بذلک ولا یجد رجلٌ طعمَ الایمان و إن کثُرت صلاته و صیامه حتی یکون کذلک:
ای بنده خدا به خاطر خدا دوست بدار و به خاطر خدا بغض داشته باش و به خاطر خدا دوستی کن و به خاطر خدا دشمنی ورز، زیرا ولایت خدا جز با این ها به دست نمیآید و آدمی تا چنین نباشد طعم ایمان را نمیچشد ولو نماز و روزه اش زیاد باشد...»۲
نکته مهمی که اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که در این حب و بغض، نباید مناسبتهای متعارف دنیوی را دخالت داد. نسبت پدر و فرزندی، فامیلی، رفاقتهای ظاهری و...هیچ کدام نباید مؤثر باشند. اگر نزدیکترین کس ما، دشمن اهلبیت(ع) و مبغوض خدا بود، در نزد ما هم باید مبغوض باشد و رشته محبتی را که او با خدا قطع کرده با ما هم نباید اتصال داشته باشد. همان طور که خدا در پاسخ حضرت نوح که عرض کرد:"إنّ ابنی مِن أهلی...فرمود: یا نوح إنّه لیس مِن أهلِک، إنّه عملٌ غیرُ صالح..."(هود،45و46).
پس معنای تنظیم محبت این است که: تمام محبتمان را متمرکز به خدایتعالی کنیم و شدیدترین محبت ما به او و به امام زمان ارواحنافداه باشد و بعد، بالنسبة به رضایت او، حبّ و بغض خود را معطوف به سایر مخلوقاتش کنیم...
۱-اصول کافی جلد۲صفحه۱۲۵.
۲-علل الشرایع جلد۱صفحه۱۴۰.