مایه حیات
محبّت به معنای خواست درونی و قلبی است. حَبَّ الشیءَ؛ یعنی آن چیز را خواستار شد و به آن علاقه پیدا کرد.
پس محبت از خواست شروع میشود و این خواستن زیاد میشود تا به علاقه و دلبستگی میرسد و گاه آن قدر این خواستن شدید میشود که میرسد به دلدادگی و عشق.
در واقع انسان ریشهاش از اُنس است و محبت و دلدادگی از خصوصیات انسان است. هیچ موجودی غیر از او حتی ملائکه، نمیدانند طعم اُنس و مأنوس شدن یعنی چه!
اگر محبت به این معنا در کسی وجود نداشته باشد، در واقع او حیات ندارد و دلش مرده است.
در جمادات خواستن نیست، بنابراین حیات هم نیست. نباتات یک خواستن تکوینی دارند، لذا محبتی تکوینی هم دارند. در حیوانات یک نوع خواستن ارادی هست بنابراین محبت ارادی به نحو ضعیفی هم در آن ها وجود دارد. البته این نوع خواستنها در نباتات و حیوانات را نمیشود محبت نامید چون در واقع خواستنهای آنها فقط برای رفع نیاز است و جنبه معنوی و ریشه معرفتی ندارد.
پس حیات و محبت توأمانند و نسبت مستقیم با هم دارند. هر موجودی که خواست، محبت و عشق نداشته باشه، حیات و زندگی ندارد و هر موجودی که محبت بیشتری داشته باشه از حیات بیشتری برخوردار و بهرهمند است.
خدایتعالی از هر موجودی محبتش بیشتر است البته همان طور که خدا با هیچ موجودی قابل قیاس نیست، محبت او را هم با محبت هیچ مخلوقی نمیتوان مقایسه کرد .خدایتعالی حیاتش عین ذات او و خارج از حد و اندازه است و سرمنشأ اراده و خواستنهایش، ذات لا حدّ اوست، لذا میشود تسامحاً گفت:
محبت او از همه موجودات بیشتر است. شنیدهاید که:" خدا از پدر و مادر به انسان مهربانتر است"، این گفته از باب مثال و تشبیه امر نامحسوس به محسوس است و به خاطر محدودیت فهم ما و عجزی که در درک محبت خدا داریم گفته شده ،تا قدری محبت خدا برای ما محسوس و ملموس شود، والا محبت خدا به مخلوقاتش قابل درک و قابل قیاس با هیچ محبتی نیست!
خدایتعالی هیچ نیازی به مخلوقات و بندگان خودش ندارد لذا خلقت بر اساس محبت، بنا شده نه نیاز و اگر میفرماید: ما خلقتُ الجنَّ و الإنسَ إلا لِیعبُدُون این بر اساس نیاز خدا به عبودیت عبادش نیست بلکه برای این است که: "او رو بشناسند و او را بر اساس شناخت و آگاهی عبادت کنند۱ تا به محبت و اُنس با او برسند...."
۱- اباعبدالله الحسین علیه السلام می فرمایند:«أیها الناس إن الله عز و جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه : ای مردم!خدای تعالی یادآوری فرموده ،خلق نشدند بندگان مگر برای آن که او رو بشناسندفاذا عرفوه عبدوه :پس وقتی او رو بشناسند ،بندگی اش رو می کنندفاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه:و وقتی که او رو بندگی کردند ،از بندگی غیر او بی نیازند.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ، وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ ...