أعبده حُباً له...
به طور کلی مردم دو دستهاند: یک عده که اکثریت هم هستند آنهاییاند که محبت زیادی به خودشان دارند. خودخواهند. آسایش خودشان، راحتی و رفاه خودشان و خلاصه، خوشی خودشان را فقط میخواهند، حتی زن و فرزند و اطرافیان را هم اگر دوست دارند برای خودشان دوست دارند. دوستانی که انتخاب میکنند کسانیاند که یک روزی مثلاً به دردشان بخورند!
میگویند یک شخصی در حال احتضار بود، دید نزدیکانش اطرافش نشسته اند و گریه میکنند. از پدرش که آن جا بود پرسید: شما چرا گریه میکنی؟ پدرش گفت: من امیدم تو بودی که وقتی پیر شدم عصای دستم باشی! از مادرش پرسید شما چرا گریه می کنی؟ مادرش گفت: تو را بزرگ کردم که کمک و غمخوارم باشی! همسرش گفت: نانآورم را دارم از دست میدهم! بچههایش گفتند: ما یتیم و بیسرپرست میشویم...!
گفت: پس همه شما برای خودتان دارید گریه میکنید! پس کی برای من گریه میکند؟!
اکثر ماها اینجوری هستیم که در دوستیها و رفاقتهایمان دنبال سود و منافع خودمان هستیم، حتی اگر محبتی از خدا هم توی دلمان جا دادیم برای این است که به او نیاز داریم. در دنیا از او روزی و زندگی راحت میخواهیم: "ربّنا آتنا فیالدنیا حسنة"، و در آخرت هم بهشت و آسایش اخروی: "و فی الآخرة حسنة".
خدا را برای رفع نیاز خودمان میخواهیم. در بهشت هم به او نیازمندیم، ولی این که یک وجود دوستداشتنی یعنی چه! صفا و محبت یعنی چه!؟... نمیدانیم و ارزشش را نمیفهمیم. خلاصه برای خودمان، برای محبتی که به نفسمان داریم و برای این که نصیبی، نفعی و بهرهای به ما برسد کار و حتی عبادت و بندگی میکنیم. چون این جوری تربیت شدیم. پدر و مادر، معلم و مدرسه، محیط و شغل و جامعه، ما را مزدبگیر بار آورده اند: "اگه بچه خوبی باشی، اگه درستو خوب بخونی، اگه این جوری باشی، اگه اون جوری باشی...، جایزه خوبی میگیری! مزد خوبی نصیبت میشه! "
خوب ما هم هر کار خوبی انجام میدادیم، منتظر جایزه و پاداشش بودیم. کم کم این روحیه ی مزدوری یعنی در مقابل کار، مزد گرفتن و توقع تشویق و پاداش داشتن، در ما رشد کرد و با ما بزرگ شد. حالا در مقابل خدا هم با همین فکر و روحیه روبرو می شویم. از خدایتعالی هم همان را میخواهیم که از پدر و مادرمان میخواستیم یعنی: اجر و پاداش. خدایا! در مقابل این عملم چه ثوابی منظور کردهای؟ خدا هم میفرماید: این ثواب را...:إنّی لا اُضیعُ عمل عامل منکم...(آل عمران/195)
البته این روحیه و این گونه عمل کردن، منافاتی با صراط مستقیم و بندگی خدا ندارد. کسی که به طمع مزد هم عبادت کند بنده خداست و در صراط مستقیم است. اتفاقاً خدایتعالی هم بیشتر با این عده صحبت کرده است. تمام آن چه در مورد بهشت و نعمات دنیا و آخرت و ثواب اعمال فرموده، خطاب به این عده است. تشویقشان هم فرموده:من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها... علتش هم این است که بیشتر مردم اهل صفا و محبت نیستند بلکه: یعبدونه رغبةً الی ثوابه...
اما دسته دوم که بسیار قلیل اند کسانیاند که اهل صفا و صمیمیت و محبتند. با خدا و با همه و در همه چیز و همه کار ملاک و معیارشان صفا و صمیمیت است نه حساب و کتاب و سود و منفعت. این ها پیرو واقعی امام صادق علیه السلام هستند که میفرماید: لکنّی أعبده حُباً له...