روح و روان عالَم

تا اصحاب زنده بودند اجازه ندادند يك نفر از اهل بيت پیامبر(ص) به ميدان برود اما آخرين فرد از اصحاب که به شهادت رسید، شور و ولوله‏اى ميان جوانان بنی هاشم افتاد.همه از جا حركت كردند و آماده جانفشانی برای امامشان شدند. نوشته‏اند:«فجعل يودع بعضهم بعضا»: شروع كردند با يكديگر وداع كردن و خدا حافظى كردن.

اولین كسى كه موفق شد از ابا عبد الله كسب اجازه كند علی اکبر بود:

 و کان اولُ قتیلٍ مِن بنی‌طالب یومئذٍ؛ علی الأکبر بن الحسین بن علی(ع(

و کان مِن أصبحِ الناس وجهاً، و أحسنهم خُلقاً: او از زیباروترین و خوش خلق‌ترین مردم بود.

ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل    وی غرّه غرّای تو، آیینه حسن ازل

روح روان عالمی، جان نبی خاتمی         طاووس آل هاشمی، ناموس حق عزّ وجلّ

شخصیت علی اکبر را پدر بزرگوارش کنار خیمه با این عبارت معروف بیان فرمود:

اللهُمَّ اشهَد عَلی هُؤلاءِ القُوم إنَّهُ قَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاس خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِک وَ کُنّا إذا اشتَقنا إلی لِقاءِ نَبیِّک نَظَرنا إلَیه: خدایا تو شاهد باش جوانی به سوی این­ها می­رود که شبیه­ترین مردم از نظر خلقت و اخلاق و گفتار به پیامبر توست و ما هر وقت مشتاق دیدن پیغمبر می­شدیم، به او نگاه می کردیم.

در خَلق و خُلق و نطق و قیل، ختم نبوت را مثیل             ای مبدأ بی‌مثل و بی‌مانند را نعم المثل

خود امام سلاح جنگ بر او پوشاند، کمربند چرمی که از امیرالمؤمنین(ع) به یادگار مانده بود به کمرش بست. عقاب را که مرکب او بود برایش آماده کرد. خلاصه به انحاء مختلف دارد دور محبوبش علی اکبر می­گردد، مگر کسی می­تواند از علی اکبر، از این جان جانان بنی­هاشم دل بکند!؟

در کتاب دمعة الساکبه آمده است:

لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه: وقتی متوجه میدان شد، زنان مانند یک حلقه دورش را گرفتند و به علی اکبر گفتند:

إرحَم غُربَتَنا: به غربت ما رحم کن،

وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک: برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم.

زنان عمامۀ او را گرفتند، خواهران عنان اسب و رکابش را گرفتند، (وَ مَنِعَتهُ مِنَ العَزیمَة) نمی گذاشتند برود.

تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت: در این موقع، حال ابی عبدالله(ع) تغییر کرد، به طوری که مشرف به مرگ شد.

وَ صاحَ بِنِسائِهِ وَ عَیالِهِ دَعَنُه فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله: فریاد زد خطاب به زنان و اهل بیتش: رهایش کنید، او ممسوس در ذات خدا و شهید در راه خداست. (سخنی که پیغمبر(ص) دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) فرموده بود: عَلیٌ مَمسوسٌ فی ذاتِ الله، امام دربارۀ علی اکبر گفت.)

به امر امام او را رها کردند ولی نمی­دانم چگونه توانستند با او وداع کنند!؟

شیخ جعفر شوشتری نوشته است: حسین(ع) در مصیبت علی اکبر سه بار به حال اشراف به مرگ رسید. اول: وقتی دید علی اکبر آمادۀ رفتن به میدان شده است.دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمی­توانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد. سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که سکینه می­گوید:

 لَمّا سَمِعَ أبی صوتاً وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِیمَة: وقتی صدای علی اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، دیدم مشرف به مرگ شده است. دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد و اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود.

وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِیمَة وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک: وسط خیمه فریاد زد: خدا بکشد کسی که تو را کشت.

 شیخ مفید می گوید فریاد ابی­عبدالله که بلند شد، زینب کبری ناله زد:

یا حَبیبَ قَلباه! وا ثَمَرَةَ فُؤاداه، لَیتَنی کُنتَ قَبلَ هذا أمیاء: وای میوۀ دلم، ای کاش قبل از این نابینا شده بودم. تمام زنان صدا به ناله بلند کردند.

نوشته اند بعد از شهادت علی اکبر:

رَفِعَ الحُسینُ صُوتَهُ بِالبُکاء لَم یَسمَعَ إلی ذلِکَ الزَّمان صُوتُهُ بِالبُکاء: صدای امام به گریه بلند شد و جوری برای علی اکبر گریه کرد که تا آن زمان به آن شکل کسی صدای گریۀ امام را نشنیده بود.

خدا را فقط آل محمد(ص) و عالم آل محمد(ص) می توانند معرفی کنند

محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا علی بن موسى(ع) یقول لم یزل الله تبارک و تعالى علیماً قادراً حیّاً قدیماً سمیعاً بصیراً. فقلت له یا ابن رسول الله إنّ قوماً یقولون إنه عز و جل لم یزل عالماً بعلمٍ و قادراً بقدرةٍ و حیاً بحیاةٍ و قدیماً بقِدَمٍ و سمیعاً بسمعٍ و بصیراً ببصرٍ، فقال(ع) مَن قال ذلک و دان به فقد اتخذ مع الله آلهةً أخرى و لیس من ولایتنا على شی‏ء ثم قال(ع) لم یزل الله عز و جلّ علیماً قادراً حیاً قدیماً سمیعاً بصیراً لذاته تعالى عما یقول المشرکون و المشبَّهون علواً کبیراً. (عیون اخبار ص 145).

حسین بن خالد گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که مى فرمود: خداوند پیوسته دانا، توانا، زنده، قدیم، شنوا و بینا بوده است». به او گفتم: گروهى مى گویند خداوند پیوسته به واسطه دانایى، دانا به واسطه توانایى توانا، به واسطه حیات زنده، به واسطه صفت قدیم، قدیم، به واسطه شنوایى، شنوا، و به واسطه بینایى، بیناست». امام علیه السلام فرمود: «هر کس چنین اعتقادى داشته باشد خدایان دیگرى را با خدا برگزیده است، و بر ولایت ما نیست. خداوند پیوسته به لحاظ ذات خود (نه صفات زاید بر ذات) دانا، توانا، زنده، قدیم، شنوا و بینا بوده است و برتر است از آنچه مشرکان و تشبیه گرایان مى گویند».

«من شبه الله بخلقه فهو مشرک و من وصفه بالمکان فهو کافر و من نسب الیه ما نهی عنه فهو کاذب»

 هر کس خدا را به مردم شبیه کند مشرک است و هر کس برای او مکان قرار دهد کافر و هر کس به او نسبت های ناروا بدهد دروغگو است.(شیخ صدوق، توحید، ص 96)

............................................................................................................................................

 عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُول‏:

انّما یعرف الله عزّوجلّ و یعبده من عرف الله و عرف امامه منّا أهل البیت و من لایعرف الله عزّوجلّ و لایعرف الامام منّا اهل البیت فانّما یعرف و یعبد غیر الله هکذا و الله ضلالاً :

فقط کسی می­تواند خدا را بشناسد و او را بندگی کند که او را و امامش را از طریق ما اهل بیت بشناسد و کسی که خدا را و امام را از طریق ما نشناسد، در حقیقت غیر خدا را شناخته و عبادت کرده و به خدا قسم این[شناخت خدا از غیر اهل بیت] ضلالت و گمراهی است.  

(اصول کافی، ج۱، ص۱۸۱، چاپ بیروت)