ما چون مدتی را در خواب غفلت و بی‌توجهی سپری کرده‌ایم و سالیانی را کمتر و بیشتر در عالَم جهل و بی‌خبری بوده‌ایم، فکر و ذهن ما با شرایط همان دوران شکل گرفته و قالب‌بندی شده است. مثلاً اگر در نزد ما صحبتی از مرض و بیماری یا صحت و سلامتی به میان می‌آمد، فقط متوجه بیماری یا صحت و سلامتی این بدن می‌شدیم. اگر از خوراک، غذا و تغذیه حرفی گفته می‌شد یا از زینت، زیبایی و آراستگی چیزی می‌شنیدیم، فقط به فکر تغذیه، تقویت و زیبایی و زینت تن و بدن خود می‌افتادیم. همه همّ و غم و تلاشمان مصروف این بدن می‌شد که: راحت و آسوده باشد، در رفاه و امنیت باشد، سالم، سیر و زیبا باشد!

 برای سلامتی و زیبایی بدنمان دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، آرایشگاه‌ها، باشگاه‌های زیبایی و پرورش اندام و  خلاصه خیلی مراکز عریض و طویل دیگر با هزینه‌های هنگفت ساختیم تا بدنمان آراسته و در آسایش کامل باشد اما روحمان را رها کردیم تا در درد و مرض خود بماند و روز بروز بر آلام و امراضش افزوده گردد.

بعد از این که خدای‌تعالی لطف کرد و ما را از این خواب غفلت بیدار کرد، تازه متوجه می‌شویم که روح ما هم صحت و سلامتی می‌خواهد، زیبایی و آراستگی می‌خواهد، غذا می‌خواهد. راحتی، آسایش و آرامش می‌خواهد. اما حیرانیم چه کنیم!؟ چه طور باید به این نیازهای روح خود پاسخ گوییم!؟ حالا که فهمیدیم باید سرمایه عمر خود و همه امکانات خود را صرف تربیت و پرورش روح خود کنیم اما نمی‌دانیم چگونه باید این کار را انجام دهیم!؟

 از طرفی حسرت گذشته‌ی تلف شده خود را می‌خوریم و از طرفی دیگر نگرانیم با این امراض روحی خود که در طول سالیان متمادی در جانمان نشو و نما یافته و عافیت، آرامش و زیبایی را از ما گرفته، چه کنیم!؟

اصلاً عاقلانه نیست خود درمانی کنیم. حتی ممکن است خطرش و ضررش بیشتر از گذشته باشد. صِرف انجام یک برنامه عمومی و رعایت بعضی مسائل هم خوب است ولی تأثیرش در حد انجام یک برنامه بهداشت عمومی است و جوابگوی معالجه این امراض پیچیده ما نیست. روح ما نیازمند یک درمان خصوصی است. این جاست که نیاز به یک راهنمای متخصص و طبیبی حاذق که آشنا به همه ابعاد روح و خلقیات انسان باشد، کاملاً برای ما روشن می‌شود.