روز دوازدهم محرم روز ورود اهل بیت (ع) با حالت اسارت به کوفه است. در این روز ابن زیاد فرمان داد احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید. 10 هزار سواره و پیاده بر تمام کوچه‌ها و بازارها موکل کرد تا کسی از شیعیان امیرالمومنین (ع) حرکتی نکند.

امام سجاد(ع) را بر شتری لاغر و برهنه (بی حجاز) سوار كرده بودند و دیده بانان در پشت سر او و اطراف اسرا حلقه وار با نیزه های كشیده محافظت می­كردند. خون از پاهای امام سجاد)ع( جاری بود.

 اسیران اهل بیت(ع) چون نزدیك كوفه رسیدند مردم كوفه به تماشای آنها جمع شدند. اهل كوفه از وضع آنها شیون سر دادند. امام سجاد (ع) فرمود: برای ما شیون می كنید؟ پس چه كسی ما را كشت؟

خانم زینب کبری(س) اشاره كردند تا مردم خاموش شدند. نفس­ها در سینه ها حبس شده بود.

بشير بن حذلم اسدى مى گويد: در آن روز متوجه زينب دختر اميرالمؤمنين عليه السّلام شدم. به خدا سوگند در عين حال كه سخنورى توانا و بى­نظير بود، حيا و متانت سراپاى او را فرا گرفته بود و گويا سخنان گهربار على عليه السّلام از زبان رساى او فرو مى ريخت و او على وار سخن مى راند. به مردم اشاره کرد سكوت را مراعات نمايند. در اين هنگام نفس­ها در سينه­ها حبس شد و زنگهاى شتران از صدا افتاد.‍ زينب كبرى عليه السّلام شروع به سخنرانى نمود:

 الْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاةُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الاخْيارِ.

امّا بَعْدُ: يا اهْلَ الْكُوفَةِ، يا اهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ، اتَبْكُونَ؟! فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ، وَ لا هَدَاءَتِ الرَّنَّةُ، اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثا، تَتَّخِذونَ اءَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ:

الحمدالله و صلوات بر جدم محمد و آل پاک و برگزیده او. اما بعد، اى مردم كوفه ! اى اهل خدعه و غدر! آيا براى گرفتارى ما گريه مى كنيد؛ پس اشك چشمانتان خشك مباد! و ناله هايتان فرو نشیند! جز اين نيست كه مَثَل شما مردم مَثَل آن زنی است كه رشته خود را بعد از آنكه محكم تابيده شده باشد، تاب آن را باز گرداند. شما ايمان خود را مايه دغلى و مكر و خيانت در ميان خود مى گيريد.

الا وَ هْلْ فيكُمْ الّا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ، وَالصَّدْرُ الشَّنِفُ، وَ مَلَقُ الاماءِ، وَ غَمْزُ الاعْداءِ؟! اوْ كَمَرْعى عَلى دِمْنَةٍ. اَوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ،

آيا در شما صفتى هست الا به خود بستن بى حقيقت و لاف و گزاف زدن و به جز الايش به آنچه موجب عيب و عار است و مگر سينه ها مملو از كينه و زبان چاپلوسى مانند كنيزكان و چشمك زدن مانند كفار و دشمنان دين . يا گياهى را مانيد كه در منجلابها مى رويد كه قابل خوردن نيست يا به نقره اى مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند.

 اَلا ساءَ ما قَدَّمْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ اَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْكُمْ وَ فى الْعَذابِ اَنْتُمْ خالِدوُنَ.

آگاه باشيد كه بد كارى بوده آنچه را كه نفس هاىشما براى شما پيش فرستاد كه موجب سخط الهى بود و شما در عذاب آخرت ، جاويدان و مخلد خواهيد بود.

 اَتَبْكُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟! ايْ وَ اللّهِ فَابْكُوا كَثيرا، وَاضْحَكُوا قَليلا. فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَ شَنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اَبدا.

آيا گريه و ناله مى نماييد، بلى به خدا كه گريه بسيار و خنده كم بايد بكنيد؛ زيرا به حقيقت كه به ننگ و عار روزگار آلوده شديد كه اين پليد را به هيچ آبى نتوان شست ؛

وَ اَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَليلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلاذِ خِيَرَتِكُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ، وَ مَنارِ حُجَّتِكُمْ، وَ مِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ.

 لوث گناه كشتن سليل خاتم نبوت و معدن رسالت و سيد شباب اهل جنت را چگونه توان شست ؟! كشتن همان كسى كه پناه شما بود در اختيار نمودن امور، و در هنگام نزول بلا فرياد رس شما و در مقام حجت با خصم راهنماى شما و در آموختن سنت رسول الله صل الله عليه و آله بزرگ شما بود.

 اَلا ساءَ ما تَزِرونَ، وَ بُعْدا لَكُمْ وَ سُحْقا، فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُّ، وَ تَبَّتِ، الايْدي ، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.

آگاه باشيد كه بد گناهى بود كه به جا آورديد، هلاكت و دروى از رحمت الهى بر شما باد و به تحقيق كه به نوميدى كشيد كوشش شما و زيانكار شد دستهاى شما و به خسارت و ضرر منجر شد اين معامله شما؛ به غضب خداى عزوجل برگشتيد و زود شد بر شما داغ ذلت و مسكنت.

وَيْلَكُمْ يا اَهْلَ الْكُوفَةِ، اَتَدْرُونَ اَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَيْتُمْ؟! وَ اَيَّ كَريمَةٍ لَهُ اَبْرَزْتُمْ؟! وَ اَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ؟!

وَ اَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ؟!

واى بر شما باد، اى اهل كوفه! آيا مى دانيد كدام جگر رسول خدا صلى الله عليه و آله را پاره پاره نموديد و چه بانوان محترمه، معززه چو در گوهر را آشكار ساختيد و كدام خون رسول خدا را ريختيد و كدام حرمت او را ضايع ساختيد؟

لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْداءَ فَقُماءَ وَ فى بَعْضِها: خَرْقاءَ شَوْهاءَ، كَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ.

به تحقيق كه كارى قبيح و داهيه اى ناخوش به جا آورديد كه موجب سرزنش است و ظلمى به اندازه و مقدار زمين و آسمان نموديد.

 اَفَعَجِبْتُمْ اءَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما، وَ لَعَذَابُ الاخِرَةِ اءَخْزى وَ اءَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ، فَلا يَسْتَخِفَّنَّكُمْ الْمَهْلُ، فَانَّهُ لا يَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا يَخافُ فَوْتَ الثّارِ، وَ انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمَرْصادِ.

 آيا شما را شگفت مى آيد كه اگر آسمان خون بر سرتان باريده است و البته عذاب روز باز پسين خوار كننده تر است و در آن روز شما را ياورى نخواهد بود؛ پس به واسطه آن كه خدايتان مهلت داد سبك نشويد و از حد خويش ‍ خارج نگرديد؛ زيرا عجله در انتقام، خداى را به شتاب نمى آورد و او را بى تاب نمى كند كه بر خلاف حكمت كارى كند و نمى ترسد كه خونخواهى كردن از دست او برود. به درستى كه پروردگار شما به انتظار بر سر راه است (تا داد مظلوم از ظالم بستاند).

 قَالَ الرّاوى: فَوَ اللّهِ لَقَدْ رَاءَيْتُ النّاسَ يَوْمَئِذٍ حِيارى يَبْكُونَ، وَ قَدْ وَضَعُوا اءَيْديهُمْ فى اءَفْواهِهِمْ. وَ رَاءَيْتُ شَيْخا واقِفا الى جَنْبى يَبْكى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ:

بِاَبى اَنْتُمْ وَ اُمّى كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُ الشَّبابِ وَ نِساؤ كُمْ خَيْرُ النِّساءِ، وَ نَسْلُكُمْ خَيْرُ نَسْلٍ، لا يُخزى وَ لا يَبْزى .

راوى گويد: به خدا سوگند! مردم كوفه را در آن روز ديدم همه حیران، دست­ها بر دهان گرفته و گريه مى كردند. پير مردى را ديدم در پهلويم ايستاده چنان گريه مى كرد و در حالی که ريشش از اشك چشمانش تر شده بود گفت: پدر و مادرم به فداى شما باد؛ پيران شما از بهترين پيران عالمند و جوانان شما بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل­هاست و اين نسل خوار و مغلوب ناكسان نمى گردد.

( لهوف، سید بن طاووس)