26 رجب(و به نقلی 7رمضان)سال دهم بعثت با ارتحال حضرت ابوطالب، حزن شدیدی بر دل نازنین پیامبر اکرم(ص) و  أميرالمؤمنين(ع) وارد شد.

آن چه از ایمان این اسوه دین و ایمان تاکنون بیان شده، بیشتر حالت انفعالی داشته و در پاسخ به کسانی بوده که دلشان از بغض و کینه امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش در تلاطم و آشوب بوده و هست. لذا جدا از کینه­ورزی معاندین که موجب موضع­گیری علمای شیعه می شده، اما باید گفت کمتر به منقبت و عظمت معنوی این شخصیت والای جهان اسلام توجه شده است.

نام او "عبد مناف" و به نقل دیگر "عمران" و کنیه اش "ابو طالب" بود.

آخرین حجّت خدا قبل از اسلام بود. طبق استفاده­ای که  از برخی روایات می­شود، حضرت ابوطالب و همچنین حضرات عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف، همه نبی بوده­اند و او آخرین وصیّ پیامبر مرسل قبل از پیامبر خاتم(ص) بوده است.

 علامه امینی می­نویسد؛ از امیرمؤمنان علیه­السلام پرسیدند: «آخرین وصی پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟» فرمود: «پدرم».

از امام کاظم علیه­السلام پرسیدند: «آیا حضرت ابوطالب بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَلَکِنَّهُ کَانَ مُسْتَوْدَعا لِلْوَصَایَا، فَدَفَعَهَا اِلَیْهِ؛ نه، بلکه امانتدارِ وصایا بود، پس آنها را به آن­ حضرت تسلیم کرد». علامه مجلسی در شرح این حدیث شریف می­فرماید: «منظور از "وصایا" مواریث انبیاء مثل کتب پیامبران، عصای حضرت موسی علیه­السلام ، انگشتریِ حضرت سلیمان علیه­السلام و امثال این­هاست».( که همه این­ها اکنون در نزد امام زمان روحی فداه است، به علاوه مواریث اجداد طاهرینش علیهم­السلام).

اصبغ بن نباته می­گوید از امیرمؤمنان علیه­السلام شنیدم که فرمود: « والله ما عُبِدَ أبي ولا جدّي عبدالمطلب ولا هاشم ولا عبدمناف صنماً قَطُّ، قيل له: فما کانوا يعبدون؟ قال: کانوا يصلّون إلي البيت علي دين إبراهيم عليه­السلام مُتَمَسِّکِینَ بِهِ؛ به خدا قسم پدرم و نیاکانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند.» سئوال شد: «پس چه چیزی را می پرستیدند؟» فرمود: «به سوی کعبه نماز می خواندند، بر دین حضرت ابراهیم علیه السلام و متمسّک به آن بودند».( کما ل الدين ج1 ص174-175 باب 12 –ح32)

شیخ صدوق می فرماید: روایت شده که عبدالمطلب حجّت بود و ابوطالب وصیِّ او بود.

علاّمه مجلسی می فرماید: «شیعیان در باره حضرت ابوطالب اجماع دارند که وی در آغاز بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به وی ایمان آورد، هرگز بتی را نپرستید؛ بلکه از اوصیای حضرت ابراهیم علیه­السلام بود.(البته با توجه به معنای اولوالعزم بهتر است گفته شود وصی حضرت عیسی بود و این با عبارتی که در روایت بالا ذکر شده که؛ بر دین حضرت ابراهیم بود، منافات ندارد، چون همه انبیاء بعد از حضرت ابراهیم بر دین آن حضرت بوده­اند.)

بنابراین از مجموعه این روایات و کلمات بزرگان می­توان دریافت که حضرت ابوطالب از انبیاء غیر مرسل خدا و وارث پیامبران الهی بوده و با وحی در ارتباط بوده است.

حضرت ابوطالب در مورد پیامبر اکرم(ص) می­فرماید:«وَلَقَدْ کَانَ اَبِی یَقْرَأُ الْکُتُبَ جَمِیعاً، وَلَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِی لَنَبِیّا وَ لَوَدَدْتُ اَنِّی اَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْ وُلْدِی فَلْیُؤْمِنْ بِهِ؛ پدرم (عبدالمطلب) همه کتاب­ها[ی آسمانی]را می­خواند و می­گفت که پیامبری از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم که زمان او را درک کنم، پس به او ایمان آورم، هر کس از فرزندانم او را درک کند، حتماً به او ایمان بیاورد».

پیامبر اکرم(ص) 20 ساله بود که ابوطالب علیه­السلام فرمود: «وَلَقَدْ أَنْبَأَنِی أبِی: عَبْدُالْمُطَلِّبُ بِاَنَّهُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ، وَاَمَرَنِی اَن اَسْتُرَ ذَلِکَ لِئَلاَّ یَغْرِیَ بِهِ الاَعْدَاءُ؛ پدرم عبدالمطلب به من خبر داده بود که او همان پیامبری است که مبعوث خواهد شد، و به من امر فرمود که آن را پوشیده بدارم تا به این سبب، دشمنان، علیه او شورش نکنند».

وقتی خطبه عقد پیامبر اکرم(ص) با خدیجه(س) را می­خواند فرمود: «وَهُوَ وَاللَّهِ بَعْدَ هَذَا لَهُ نَبَأٌ عَظِیمٌ وَخَطَرٌ جَلِیلٌ؛ به خدا سوگند بعد از این، برای او، خبر بزرگ و جایگاه بسیار رفیعی هست».

روز میلاد پیامبر اکرم(ص)، فاطمه بنت اسد خدمت ابوطالب رسید تا ولادت آن حضرت را بشارت دهد،ابوطالب خطاب به او فرمود: «اِصْبِرِی سَبْتا اُبَشِّرُکِ بِمِثْلِهِ اِلاَّ النُّبُوَّةَ؛ سی سال صبر کن تا بشارت نظیر او را به تو بدهم، غیر از این که نبیّ نیست» و جالب است که ابوطالب در شب میلاد علی(ع) در کوچه و بازار مکه راه می­رفت و می­فرمود: «اَیُّهَا النَّاسُ! وُلِدَ اللَّیْلَةَ فِی الْکَعْبَةِ حُجَّةُ اللّهِ تَعَالَی وَ وَلِیُّ اللّهِ...؛ ای مردم! امشب در کعبه، حجّت خدا و ولیّ خدا دیده به جهان گشود...» مردم جمع شدند و پرسیدند: چه شده؟! فرمود: امشب ولیّی از اولیای الهی متولد شده که همه خیرها به دست او به پایان می­رسد و همه شرها به دست او از بین می رود».

همه این­ها دلیل بر این است که او با وحی نبوی در ارتباط بوده و حجتی از حجج الهی بوده است. حال در مورد ایمان چنین بزرگواری چه می­توان گفت جز این که بگوییم فکر ما از درکش قاصر است و باید از محضر اولاد معصومش در وصف ایمان او بهره برد:

امام باقر علیه­السلام در این باره می­فرماید:«لَوْ وُضِعَ اِیمَانُ اَبُوطَالِبٍ علیه­السلام فِی کَفَّةٍ وَ ایِمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِی الْکَفَّةِ الأخْرَی، لَرَجَحَ اِیمَانُهُ؛ اگر ایمان ابوطالب علیه­السلام را در یک کفّه ترازو بگذارند و ایمان این مردم را در کفّه دیگر، ایمان ابوطالب بر ایمان همه آنها برتری می یابد».(الغدير، ج 7، ص 380)

از امیرمؤمنان علیه­السلام نقل شده که فرمود:«اِنَّ نُورَ اَبِی طَالِبٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیُطْفِی ءُ اَنْوَارَ الْخَلاَیِقِ، اِلاَّ خَمْسَةَ اَنْوَارٍ؛ روز قیامت نور پدرم ابوطالب، به جز انوار پنج تن، بر انوار همه مخلوقات چیره می شود». در پایان همین حدیث می­فرماید«اَلاَ اِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا،خَلَقَهُ اللّهُ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ؛ بدانید! نور ابوطالب از نور ماست که خداوند او را دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، آفریده است».(احتجاج شيخ طوسي ج1 ص546) در حدیث عجیب دیگری می­فرماید:« والذي بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابي في کل مذنب علي وجه الارض لشفّعه الله: قسم به کسي که محمد را به حق به پيامبري برگزيد اگر پدرم در حق تمام گناهکاران روي زمين شفاعت کند، خداوند مي­پذيرد.( الحجة، ص 24)

حضرت رضا علیه السلام فرمود:« بر نگین انگشتری حضرت ابو طالب علیه السلام چنین حک شده بود:"رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّا، وَبِاِبْنِ اَخِی مُحَمَّدٍ نَبِیّا، وَبِابْنِی عَلِیٍّ لَهُ وَصِیّا"؛ من خدای را به خداوندی، برادرزاده ام محمد را به پیامبری، و پسرم علی را به جانشینی او پسندیدم».

خود در اشعارش ایمانش را این گونه اظهار می­کند:
واحببته حبّ الحبيب المواصل   لعمري لقد کلّفت وجداً باحمد 
ودافعت عنه بالذري والکواهل  وجدت بنفسي دونه فحميته 
واظهر ديناً حقاً غير باطل        وايّده ربّ العباد بنصره (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ص 316 )به جان خودم! به قدري به واسطه وجود احمد صلي الله عليه و آله در وجد و سرور غوطه­ورم که وجد را به زحمت آورده ام؛

زيرا او را به قدري دوست مي دارم مانند کسي که دوست خود را به سينه گرفته باشد. جان خود را نثار او کنم و حمايت از او نمايم به اعضاي رئيسه و غير رئيسه خود.

 خداوند او را پاينده بدارد که جمال اهل دنيا است و نقمت دشمنان و زينت هر کوي و محفل است. پروردگار بندگان او را با توفيقات خود تأييد و ياري نمود و ظاهر و محقق کرد دين حقي را که باطل در او راه نداشت.
از ديگر اشعار او که صراحت بر ايمان ابوطالب دارد، شعري است که ابن ابي الحديد در جلد سوم شرح نهج البلاغه آورده است: 
انّي علي دين النّبيّ احمد   يا شاهد اللّه عليّ فاشهد 
من ضلّ في الدّين فانّي مهتد 
«اي گواهان! شاهد باشيد که من بر دين پيغمبر خدا احمد (ص) استوارم. هرکس از آن خارج است، باشد. من به او هدايت شدم».

ابوطالب هنگام مرگ به فرزندان وخویشانش گفت: 
من محمد را به شما توصيه مي کنم؛ زيرا او امين قريش و راستگوي عرب و حائز تمام کمالات است. آييني آورده است که دل­ها بدان ايمان دارند، اما زبان­ها از ترس شماتت به انکار آن برخاسته است. من مي­بينم که افتادگان و ضعيفان عرب به حمايت او برخاسته، به او ايمان آورده اند و محمد به کمک آن ها برشکستن صفوف قريش قيام نموده است. 
اي خويشاوندان من! از دوستان و حاميان حزب او (اسلام) باشيد. هرکس او را پيروي کند، سعادتمند مي گردد و اگر اجل مرا مهلت مي داد، من حوادث و مکاره روزگار را از او دفع مي نمودم.( سيره حلبي، ج 1، ص 389)
بعد بزرگان خانواده را خطاب قرار داد و گفت: 
چهار تن را به ياري پيامبر سفارش مي­کنم فرزندم علي و بزرگ قبيله عباس و شير خدا حمزه که هماره از پيامبر حمايت کرده و فرزندم جعفر تا او را ياور باشيد و شما که عزيزان من به فدايتان باد هميشه براي رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد» و در آخرين سخنان به بنی­هاشم فرمود:«يا معشر بني هاشم اطيعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا:اي جماعت بني هاشم محمد را اطاعت و تصديق کنيد رستگار و هدايت مي شويد». 
و نيز گفت: محمد، امين قريش، راستگوي عرب و داراي همه کمالات است، دل­ها به او ايمان دارد ولي زبان­ها از ترس، به انکار برخاسته­اند. من مي­بينم که در آينده مستکبران را خواهد شکست و بزرگان آن­ها را خوار و خانه­هايشان را خراب و بي­پناهان را نيرومند خواهد کرد....به او مهر ورزيد و از حمايت کنندگان حزب او باشيد.( الغدير، ج 7، ص 367 )

ابوطالب بعد از هشتاد و اندي سال درگذشت.(طبري، ج 2، ص 277) وقتی علی(ع)خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر داد، وی سخت گریست و به علی(ع) دستور غسل و کفن و دفن را او را داد، و از خدا برای او طلب مغفرت نمود.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 14 / 76)
او را در سال 10 بعثت در کنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاک سپردند. 

وقتی حضرت ابوطالب رحلت کرد، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «یَا مُحَمَّدُ! اُخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ فَلَیْسَ لَکَ فِیهَا نَاصِرٌ؛ ای محمد! از مکّه خارج شو، که دیگر در این شهر یاوری نداری».

ارواحنا له الفداء که توجه و توسل به او گره­های بزرگی را باز می­کند.