باب حِطَّة

خدای تعالی براى امتحان بنی‌اسرائيل دستور داد تا موقع ورود به شهر بيت المقدس از درى مخصوص وارد شده و به هنگام ورود، با حالت تواضع و سجده كنان و در حالى كه طلب مغفرت مى‌كنند و می‌گویند: «تقاضای ما این است که ما را پاک نمایی»، داخل شوند.

اما بنی‌اسرائيل بر خود ستم کردند و فرمان الهى را نه تنها ندیده گرفته بلکه به مسخره و استهزاء گرفتند و به خلاف آن، از پشت وارد شدند و به جاى حطّة كه به معناى طلب مغفرت و آمرزش است، واژه حنطة( به معنای گندم) را بر زبان جارى كردند و  با این کارشان در اين امتحان مردود شدند.

خداى تعالى در اين باره مى فرمايد:

وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَسَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ (بقره/58)

ياد كنيد[ هنگامى را كه گفتيم: به اين شهر ]بيت المقدس[ وارد شويد و از نعمت هاى آن هر چه خواستيد به فراوانى و گوارايى بخوريد و از دروازه ]شهر يا درِ معبد[ فروتنانه و سجده كنان در آييد و بگوييد: ]خدايا! خواسته ما[ ريزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بيامرزيم و به زودى ]پاداش [نيكوكاران را بيفزائيم.

یک بار هم خدای‌تعای در سوره اعراف( آیه 161) با این موضوع اشاره فرموده تا شاید از این تجربه و حکایت بنی‌اسرائیل، تحلیل و براشت صحیحی داشته و عبرت بگیریم: « وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُواْ حِطَّةٌ وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه‌السلام را به «باب حطّه» در قوم بنی اسرائيل تشبيه مى كند، همان طور كه باب حطّه ميزان و ترازويى براى سنجش ايمان بنی اسرائيل بود، اميرالمؤمنين هم بابى است براى سنجش ايمان امت پيامبر.

    امیر المومنین علیه السلام : سمعت رسول الله ص یقول لی : مثلک فی امتی مثل باب حطة فی بنی اسرائیل فمَن دخل فی ولایتک فقد دخل الباب کما أمره الله عزوجل: شنیدم که رسول خدا به من فرمود: مَثَل تو مثل باب حطه در بنی اسرائیل است پس کسی که داخل در ولایت تو شود همانا داخل در باب شده است چنان که خدا امر فرموده است.(تفسیر نورالثقلین ذیل آیه شریفه)

و امیرالمؤمنین علیه السلام در کلامی دیگر می‌فرمایند: «برای بنی‌اسرائیل، باب حطّه‌ای بود و ای امت پیامبر! برای شما نیز باب حطه‌ای قرار داده شده که همان اهل بیت پیامبرند. به شما امر شده از افراد هدایت‌شده‌ اهل بیت پیروی کنید؛ تا بدین وسیله، گناهان شما بخشیده شود ... باب حطه شما از حطه بنی‌اسرائیل برتر است؛‌ زیرا برای آنها از چوب بوده ولی ما اهل بیت؛ ناطق، صادق، مورد رضایت خداوند، هادی و فاضل هستیم».(تفسیر الامام العسکری، ص 546)

همچنین امام باقر علیه السلام می‌فرمایند : «نحن باب حطتکم: ما باب حطه شما هستیم». (تفسیر نورالثقلین ذیل آیه شریفه)

فکر باید صحیح و در صراط مستقیم باشد

همان طور که گفته شد؛ فکر، یک عمل ذهنی و یک فعالیّت روحی و نفسانی است و طریقی است برای کشف یک واقعیّت و رسیدن به یک حقیقت. امام كاظم علیه السّلام می‌فرمایند: « ... اِنَّ لِكُلِّ شَیِءٍ دَلیلاً وَ دلیلُ العَقلِ التَّفَكُرُ ...»: « برای هر چیزی دلیلی وجود دارد و دلیل عقل تفكر است» (اصول كافی، ج 1، ص 15)

دلیل، یعنی راهنما، پس فکر راهنمایی است که انسان را به سوی عقل که رسول باطن او است هدایت می‌کند تا انسان از این پیامبر درون که حجت خداست و هیچ خطایی در او راه ندارد، تأثیر پذیرفته و هدایت گردد.

اما این راهنما گاهی هم ممکن است دچار اشتباه ‌شود، چون فکر اگر درست عمل نکند و دنبال حکمت و حقیقت نباشد، قطعاً انسان را به مسیر اشتباه و بیراهه خواهد برد. امیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرمایند: « أَلْفِكرُ فی غَیرِ الْحِكْمَةِ هَوَسٌ.» : « فکر و اندیشه‌ای که دنبال غیر حکمت و چیزی جز حقایق عالم باشد، هوس و بیهودگی است.« (غررالحكم، ح 1278(.
همچنین در فرمایشاتی دیگر از آن حضرت آمده:

-          « مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فی الْمَعاصی دَعَتْهُ إِلَیْها.» : « كسی كه زیاد دربارة گناه و نافرمانی فکر کند، گناهان او را به سوی خود می‌کشانند. » (غررالحكم، ح 8561(

-           « مَنْ كَثُرَ فِكرُهُ فی اللَّذّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْهِ.» : « کسی كه زیاد دربارة لذات فکر کند، این لذات بر او چیره می‌شوند.» (غررالحكم، ح 8564(

-          «مَنْ قلَّ أَكْلُهُ صَفا فِكْرُهُ.» :« کسی كه كم بخورد فکرش صاف می‌گردد.»

پس فکری باعث رسیدن انسان به عقل خواهد شد که؛ صحیح و صاف باشد، به دنبال حقیقت بگردد، با میزان درست سنجیده شده و "در صراط مستقیم باشد."

شرح صدر

فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ (انعام/125)

كسی را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه‌اش را براي (پذيرش) اسلام گشاده مي‌سازد

تعریف شرح صدر: شرح صدر به معنای گشادگی سینه، وسعت و بزرگی دل و افزایش ظرفیت روحی برای قرار گرفتن در مسیر هدایت و رسیدن به کمال و توان‌مندی روحی و معنوی است.

این خصلت، موهبتی الهی است که دارای آثار و فوایدی همچون هدایت الهی، آراسته شدن به نور عقل، علم، ایمان، عفو و گذشت، بردباری، عیب‌پوشی، آرامش و وقار، دل کندن از دنیا، کتمان اسرار و عجائب معنوی و به طور کلی ایجاد زمینه‌ی مناسب برای تزکیه و تطهیر کامل نفس می‌باشد.

بنابراین یکی از مهم‌ترین عوامل پیشرفت معنوی و موفقیت در هر مرحله‌ای داشتن «شرح صدر» است.

پس باید اول دنبال این باشیم و ببینیم چه طور می‌توانیم ظرف دل خود را توسعه دهیم و شرح صدر پیدا کنیم؟

عوامل شرح صدر و افزایش ظرفیت دل

ا- مداومت در خواندن آیات مرتبط با شرح صدر و خصوصاً تدبر در این آیات:

خدای‌تعالی در آیه 57 سوره یونس می‌فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ؛ «اي مردم! اندرزي[قرآن] از سوي پروردگارتان براي شما آمده، و درمان آن‌چه در سينه‏ها است، و هدايت و رحمت براي مؤمنان».

پس یکی از اساسی‌ترین داروها جهت شفای امراض و نواقص روح ما آیات شریف قرآن است. برخی از آیاتی که موضوع شرح صدر را تذکر داد این آیات شریفه است:

1-     آیات 25 و 26 سوره طه:  «قالَ رَبّ اشرَح لي صَدري و یسِّر لی أمری؛ (موسي گفت): پروردگارا: سينه‌ام را گشاده كن و کارم را آسان ساز ».

2-     آیه 125 سوره انعام: «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا...»؛ «آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه‌اش را براي (پذيرش) اسلام گشاده مي‌سازد و آن كس را كه (بخاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد، سينه‌اش را تنگ مي‌كند...»

3-     آیه 22 سوره زمر: «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَی قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ...؛ آيا كسي كه خدا سينه‌اش را براي اسلام گشوده است پس او را دارای نوری از جانب خود ساخته (همچون کسی است که این نور را ندارد؟!) پس وای بر آنان که دل‌هایشان سخت است و از یاد خدا رویگردانند. آنان در گمراهی آشکاری هستند.»

4-     سوره انشراح: ِبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾

برخی از آثار و فواید خواندن و تدبر در سوره انشراح:

(1)  درمان درد سینه و قلب

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: «هر كس این سوره را بخواند خداوند به او یقین و عافیت عطا می كند و هر كس آن را برای درد سینه قرائت نماید و برای این درد آن را بنویسد خداوند او را شفا می دهد.» (تفسیرالبرهان، ج5، ص687)

(2)  رفع دلتنگی و  افزایش شرح صدر

مرحوم طبرسی می‌گوید: «برای رفع دلتنگی هفده مرتبه سوره «انشراح» خوانده شود. هر روز دو بار؛ یك بار صبح و یك بار عصر. ( مکارم الاخلاق، ص378)

2- ذکر و تسبیح

ذکر و یاد خدای‌تعالی از مهم‌ترین عوامل شرح صدر است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «الذکر یشرح الصدر»؛ «ذکر جان و صدر را توسعه می‌دهد.» (ميزان الحكمه، ج2، ص972). چون قلب انسان تنها با یاد خداوند آرام می‌گیرد: «...ألاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(رعد/28(  و این آرامش و وقار در واقع نتیجه توسعه و شرحی است که یاد خدا به صدر و قلب انسان می‌بخشد همچنان که توجه به غیر خدا قلب انسان را مضطرب، متزلزل و مضیّق می‌سازد. امام صادق علیه‌السلام در این باره می‌فرمایند: «اوحی اللَّه عزّوجلّ الی موسی یا موسی لا تفرح بکثرة المال، و لا تدع ذکری علی کل حال، فان کثری المال تنسی الذنوب، و ان ترک ذکری یقسی القلوب‏»؛  «خداوند متعال به موسی علیه‌السلام وحی فرستاد که ای موسی؛ از فزونی اموال خوش‌حال مباش و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونی مال غالباً موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک ذکر و یاد من، موجب قساوت و سختی قلب می‌شود. (بحارالانوار، ج70، ص142.)

همچنین در سوره حجر خدای‌تعالی برای رفع دلتنگی و ضیق صدر به پیامبر خود که گاهی از تمسخر مشرکین و همچنین از درخواست‌های نامعقول آنان دل‌گیر می‌شد، دستور می‌دهد تسبیح گوید و سجده گزارد و به خدای خود پناه برد:

 «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ • فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ». «و ما می‌دانیم سینه‌ات از آنچه آنان می‌گویند تنگ می‌شود و تو را سخت ناراحت می‌کند. برای رفع ناراحتی از آنان پروردگارت را تسبیح و حمد بگو و از سجده‌کنندگان باش». [حجر/97و98)

« إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ( ما قطعاً تو را کفایت کردیم از شر استهزاء کنندگان)....و َلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ • فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ». (و ما می‌دانیم سینه‌ات از آنچه آنان می‌گویند تنگ می‌شود و تو را سخت ناراحت می‌کند. برای رفع ناراحتی و دل تنگی پروردگارت را تسبیح و ستایش کن و از سجده‌کنندگان باش». (حجر/95، 97و98)

3- دعا و توسل

دعا کردن و درخواست از خدای‌تعالی و توسل به ساحت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یکی از مهم‌ترین عوامل شرح صدر است. این عامل را از آیات سوره حجر که پیش‌تر آمد، می‌توان برداشت کرد. افزون بر آن، سیره انبیاء در تقاضای این موهبت نیز مؤیّد دیگری مبنی بر این است که شرح صدر از سوی خدای‌تعالی به بشر اعطا می‌شود و باید آن را از خدا خواست. رفتار حضرت موسی علیه السلام نمونه‌ای از این سیره انبیاء است.«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»؛ «گفت پروردگارا سینه‌ام را آماده (برای پذیرش مسولیت رسالت و مشکلات آن) ساز». [طه/سوره۲۰، آیه۲۵.   ]

در این میان، ارتباط و معاشرت با اولیاء خدا و مطالعه حالات و روحیات آن‌ها در این خصوص، و همچنین تمرین و تلقین برخی امور مرتبط با این موضوع، تأثیر بسزایی در شرح صدر دارد.

کسی که تمام خلقت از شناختش ناتوان است

از امام جعفر صادق علیه‌السلام در تفسیر فرات کوفی صفحه 581 ، چنین نقل شده است:

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ. اَللَیْلَهُ: فاطمه و القدر: اَللَّهُ. فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیلة القدر، و انّما سُمّیت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها ... و قوله: وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یعنى: خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین. تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیها و الملائکة المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد(صلی الله علیه و آله) و الروح القدس هى فاطمه. بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ. یعنى حتى یخرج القائم.

اللیله، فاطمه(سلام الله علیها) است و القدر، «اللَّه» است. پس هر کس که فاطمه را به حقیقت بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است و علت نام‏گذارى آن حضرت به فاطمه، به خاطر این است که مردم از شناختش ناتوان هستند. اما معناى «لیلة القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزار مؤمن است و آن نیز ام‌‏المؤمنین حضرت زهرا (سلام الله علیها ) میباشد. مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد و مراد از روح یا روح‌‏القدس همانا فاطمه است و مراد از طلوع فجر، ظهور حضرت مهدی و قائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) است.

حجت خدا در بين بندگان

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله می‌فرماید:

«اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ عَلِيًّا وَ زَوْجَتَهُ وَ اَبْنائَهُ حُجَجٌ عَلى‏ خَلْقِهِ» (عوالم ج 11، ص 78).

«خداوند متعال على، همسر و فرزندانش را حجت خود در ميان مردم قرار داده است.»

احاديث متعدد دیگری هم وجود دارد كه نشان مى‌‏دهد فاطمه زهرا عليها السلام نه تنها بر مردم بلکه بر تمام پيامبران و حتی ائمه علیهم‌السلام حجت بوده است:

«لَقَدْ كَانَتَ‏ عليها السلام مَفْرُوضَة الطَّاعَة عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس وَ الطَّيْرِ وَ الْوَحْشِ وَ اَلاَنبياء وَ الْمَلَائِكَةُ»

«اطاعت فاطمه‏ عليها السلام بر تمام بندگان الهى حتى جن و انس، پرندگان و حيوانات، پيامبران و ملائكه واجب است.» (عوالم، ج 11، ص 190؛ دلائل الامامة، ص 28).

همچنين در روايت ديگرى امام عسكرى علیه‌السلام می‌فرماید:«نَحْنُ حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَليَنا»؛ «ما حجّت‌‏های خدا بر آفريدگانش مى‌‏باشيم، و فاطمه، حجّت خدا بر ما است. (تفسير أطيب البيان، ج 13، ص 236).

وظایف شاگرد نسبت به استاد

شاگرد در برابر استاد خود، خصوصاً استادی که برای تزکیه و تربیت روح خود برگزیده، وظایفی بر عهده دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

1-      شناخت جایگاه و منزلت استاد: اولین وظیفه شاگرد این است که منزلت استاد خود را بشناسد و بداند «عالم ربانیّ» از نظر معصومین علیهم‌السلام چه جایگاهی دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «العلماء ورثه الأنبیاء( کافی ج ۱ ص ۳۲.)؛ علماء وارثان انبیاء هستند. حتی در روایتی دیگر منزلت فقیه و عالم ربانی در حد انبیاء دانسته شده است: «منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل؛ جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است».

2-      ارج نهادن به استاد و تجلیل از مقام علم و دانش: طالب علم و شاگرد واقعی کسی است که ارزش علم و مقام عالم برای او معلوم باشد و بداند که باید عالم را به جهت علمش تعظيم و احترام كند و قدر و ارزش او را بداند چنان که امام كاظم عليه‌السلام می‌فرمایند: «عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِهِ؛ عالم را به جهت عملش تعظيم و احترام كن» (تحف العقول: ص 303 و ص 209).

3-      تواضع و فروتنی در برابر استاد: تواضع در هر حالی خوب و پسندیده است و مایه و پایه بسیاری از کمالات انسانی است ولی در برابر استاد بسیار لازم‌تر و ضروری‌تر است.

4-      سپاسگزاری از ارشاد، هشدار، و راهنمایی‌های استاد: شاگرد باید شکور بوده و قولاً و عملاً سپاس‌گزار زحمات استادش باشد و بداند که تشکر عملی از استاد همان انجام دستورات و فرامین استاد است.

5-      تسلیم و مطیع بودن در برابر استاد: شاگرد باید کاملاً تسلیم و مطیع استاد خود باشد و در این راه نه تنها سستی نکرده بلکه زبان به چون و چرا و اعتراض باز نکند بلکه از قضیه حضرت موسی و خضر در سوره مبارکه کهف درس بگیرد و با ایراد و اعتراض بی‌جای خویش موجب حرمان و فراق خود از استادش نگردد.

6-      در نظر نگرفتن جایگاه ظاهری خود در برابر استاد: شاگرد باید مقام و موقعیت ظاهری خود را در برابر استاد فراموش کند و بداند از هر قشر و طبقه‌ای که باشد در برابر استاد شاگرد است مانند حضرت موسی با وجودی که پیامبر اولولعزم بود و مقام ظاهری بالاتری از حضرت خضر داشت ولی التماس می کند تا خضر او را به شاگردی بپذیرد: « «قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ؛ موسی به او گفت: آیا اجازه می‌دهی دنبالت بیایم و از تو تبعیت کنم تا از حکمتی که به تو آموخته‌اند به من هم بیاموزی؟» (کهف/66).

7-      حق‌شناسی و با احترام یادکردن از استاد؛

8-      حفظ حریم استاد در همه حال؛

9-      در انتظار استاد و شرفیابی به محضر او نشستن؛

10-   عدم ایجاد مزاحمت برای اشتغالات یا وقت استراحت استاد؛

11-   نشستن همراه با نزاکت، ادب، خشوع و تواضع در محضر استاد؛

12-   پوشاندن عیب‌های احتمالی استاد و ظاهر ساختن مناقب و خوبی های او؛

13-   نادیده گرفتن سبق لسان و لغزش و اشتباه لفظی و حتی علمی استاد؛

14-   دفع هرگونه اتهام ناروا از ساحت استاد؛

15-   حسن سئوال و پرسش مسائل مورد نیاز؛

16-   پرسش بجا و به موقع از استاد؛

17-   پیشی نگرفتن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد؛

18-   قطع نکردن کلام استاد؛

19-    دوری نکردن از سؤال و پرسش به خاطر شرم و حیا؛

20-   رعایت سکوت در مجلس درس؛

21-   تمرکز حواس و استماع دقیق سخنان استاد؛ 

22- تنظیم و تلطیف صدا و پرهیز از صدای بلند در سخن گفتن با استاد.

شرایط استاد

امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه‏ وذلكَ لا يكونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا جَميعَهُم .» ( وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 131 )

«هر كس از جمله فقيهانی باشد كه خویشتن‌دار و مالک نفس خود بوده و حافظ دين خود باشد و با هوای نفس خود مخالفت کرده و مطیع امر مولای خویش باشد، پس بر مردم لازم است که از چنین شخصی تقليد كنند.»

این کلام شریف امام حسن عسکری علیه‌السلام یکی از مهم‌ترین دلایل و مستندات لزوم رجوع مردم به عالم ربانی و لزوم تقلید از فقیه است.

قبل از توضیح این روایت، یادآوری یک نکته لازم است و آن نکته این است که: «لزوم رجوع جاهل به عالِم و متخصص»، یک اصل پذیرفته شده از سوی همه عقلای عالَم و به تعبیری سیره و روش عقلاست. «تقلید» یعنی "گردن نهادن و عنان اختیار را در یک امرِ خاص به عالم و متخصص آن امر سپردن". مثلاً وقتی به طبیب مراجعه می‌کنیم و به نسخه تجویز شده او جهت معالجه مرض خود بدون چون و چرا عمل می‌کنیم، در واقع اطاعت طبیب را کرده و عنان اختیار خود را در معالجه‌ی مرض و تحصیل صحت و سلامتی به او سپرده‌ایم و به تعبیری در این امر مقلِّد او شده‌ایم. یا وقتی برای احداث بنایی به مهندس و معماری رجوع کرده و طرح و امر او را می‌پذیریم و طبق آن عمل می‌کنیم، معنی‌اش این است که عنان خود را در ایجاد آن بنا به او سپرده‌ایم و از او تقلید کرده‌ایم.

پس تقلید یک امر عجیب و غریب نیست. ما اگر عاقل باشیم، در همه امور خود باید مقلّد باشیم مگر این که در امری خودمان صاحب‌نظر هستیم والا مراجعه‌ی به عالم و متخصص در همه رشته‌ها و در همه کارها یک سیره عقلایی و کاملاً منطقی است.‌

در علوم دین هم همین طور است. در هر سه بخش آن یعنی: علم اعتقادات، علم اخلاق و علم احکام باید به عالم و صاحب‌نظر در آن علم مراجعه نمود. این نکته هم که گفته شده در اعتقادات نباید تقلید کرد، تقلید به معنای فقهی که در فروع دین مطرح است، نباید باشد. چون تقلیدی که در علم اصول فقه گفته شده به این معنا است: «به دست آوردن رأی مجتهد جهت تطبیق عمل با آن رأی بدون این که دنبال دلیل تفصیلی آن باشیم.» چون ما در احکام فرعی دنبال علم تفصیلی و تحقیقی نیستیم فقط دنبال نظری عالمانه در یک موضوع هستیم که عمل خود را طبق آن انجام دهیم. تقلید به این معنا در عقاید صحیح نیست چون در عقاید باید تحقیق کرد و به علم و یقین رسید یعنی انسان به چیزی که می‌خواهد معتقد شود باید علم تحقیقی و یقینی پیدا کند به این معنا که اول باید مسأله برایش حل شود بعد به آن معتقد شود. البته در همین علم اعتقادات هم برای حل مسائلش باید به عالم و اهل نظر در این علم مراجعه کرد و از این طریق مجهولات خود را به معلومات تبدیل کرد. همچنین در علم اخلاق هم همین‌طور، باید از عالم و متخصص در این علم تبعیت نمود.

در این روایت شریف، امام عسکری علیه‌السلام پنج شرط اساسی را برای استاد و مرجع هر یک از این علوم سه‌گانه(اعتقادات، اخلاق و احکام) برشمرده‌اند:

1-     مَن کان مِن الفقهاء: فقیه به معنی فهیم است یعنی کسی که درک و فهم عمیقی از یک علم(در این جا علوم دین) پیدا کرده و توان تبیین، تحلیل، استنباط و پاسخگویی به مسائل مربوط به آن علم را دارد.

2-     صَائِناً لِنَفْسِهِ: کسی که خویشتن‌دار و مالک نفس خویش است و می‌تواند خود را از گناه و لغزش بازدارد.

3-     حَافِظاً لِدِينِهِ: یعنی دینش را نگه داشته و حافظ حدود و ثغور دین خداست. اجازه نمی‌دهد چیزی که از دین نیست وارد دین شود. نه تنها خودش اهل بدعت نیست بلکه با بدعت‌گذار در دین نیز مبارزه می‌کند و فقط حدود دین الهی برایش مهم است.

4-     مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ: یعنی دنه تنها تبعیت از هوا و خواسته نفس خود نمی‌کند بلکه مخالف با خواسته‌های نفسانی‌ایست که خدا هم آن‌ها را نمی‌خواهد و اگر چیزی را خدا هم بخواهد و خواسته نفس او هم باشد، آن را برای خدا انجام می‌دهد نه برای این که نفسش خواسته است.

5-     مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ: کاملاً بنده خداست و مطیع اوامر و فرامین حضرات معصومین و بویژه امام زمانش علیهم‌السلام می‌باشد.

خلاصه‌ی‌ این شرایط این است که استاد باید "عالم ربانیّ" باشد یعنی کسی که هم علمش را دارد و فقیه است و هم تربیت شده امام زمان ارواحنافداه است. چنین شخصی شایستگی آن را دارد تا استاد و راهنمای ما قرار گیرد که حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌فرمایند: «لا علمَ الّا من عالمٍ ربانیّ»(اصول کافی/ج1/ص50)

ضرورت داشتن استاد اخلاق

ما چون مدتی را در خواب غفلت و بی‌توجهی سپری کرده‌ایم و سالیانی را کمتر و بیشتر در عالَم جهل و بی‌خبری بوده‌ایم، فکر و ذهن ما با شرایط همان دوران شکل گرفته و قالب‌بندی شده است. مثلاً اگر در نزد ما صحبتی از مرض و بیماری یا صحت و سلامتی به میان می‌آمد، فقط متوجه بیماری یا صحت و سلامتی این بدن می‌شدیم. اگر از خوراک، غذا و تغذیه حرفی گفته می‌شد یا از زینت، زیبایی و آراستگی چیزی می‌شنیدیم، فقط به فکر تغذیه، تقویت و زیبایی و زینت تن و بدن خود می‌افتادیم. همه همّ و غم و تلاشمان مصروف این بدن می‌شد که: راحت و آسوده باشد، در رفاه و امنیت باشد، سالم، سیر و زیبا باشد!

 برای سلامتی و زیبایی بدنمان دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، آرایشگاه‌ها، باشگاه‌های زیبایی و پرورش اندام و  خلاصه خیلی مراکز عریض و طویل دیگر با هزینه‌های هنگفت ساختیم تا بدنمان آراسته و در آسایش کامل باشد اما روحمان را رها کردیم تا در درد و مرض خود بماند و روز بروز بر آلام و امراضش افزوده گردد.

بعد از این که خدای‌تعالی لطف کرد و ما را از این خواب غفلت بیدار کرد، تازه متوجه می‌شویم که روح ما هم صحت و سلامتی می‌خواهد، زیبایی و آراستگی می‌خواهد، غذا می‌خواهد. راحتی، آسایش و آرامش می‌خواهد. اما حیرانیم چه کنیم!؟ چه طور باید به این نیازهای روح خود پاسخ گوییم!؟ حالا که فهمیدیم باید سرمایه عمر خود و همه امکانات خود را صرف تربیت و پرورش روح خود کنیم اما نمی‌دانیم چگونه باید این کار را انجام دهیم!؟

 از طرفی حسرت گذشته‌ی تلف شده خود را می‌خوریم و از طرفی دیگر نگرانیم با این امراض روحی خود که در طول سالیان متمادی در جانمان نشو و نما یافته و عافیت، آرامش و زیبایی را از ما گرفته، چه کنیم!؟

اصلاً عاقلانه نیست خود درمانی کنیم. حتی ممکن است خطرش و ضررش بیشتر از گذشته باشد. صِرف انجام یک برنامه عمومی و رعایت بعضی مسائل هم خوب است ولی تأثیرش در حد انجام یک برنامه بهداشت عمومی است و جوابگوی معالجه این امراض پیچیده ما نیست. روح ما نیازمند یک درمان خصوصی است. این جاست که نیاز به یک راهنمای متخصص و طبیبی حاذق که آشنا به همه ابعاد روح و خلقیات انسان باشد، کاملاً برای ما روشن می‌شود.

اهل تسنن پاسخ دهند

إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً(اجزاب/57): « قطعاً آن‌هایی که خدا و رسول او را اذیت می‌کنند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعنت کرده ( از رحمتش دور کرده) و برای آن‌ها عذابی خوارکننده مهیّا نموده است.

در این آیه شریفه خدای‌تعالی اذیت کردن و آزار رساندن به خود و به رسولش را یکی دانسته و آزاردهنده را محکوم و مشمول لعن خود در دنیا و آخرت دانسته است. این یکی از شدیدترین انذارهایی است که خدای‌تعالی در قرآن آورده است.

قبل از بحث اصلی تذکر یک نکته در خصوص این آیه شریفه خالی از لطف نیست: معنای اذیت کردنِ رسول خدا قابل فهم است ولی اذیت کردن خدا و آزردن خدا معنایی ندارد چون اذیت و آزرده شدن و رنجیدن یک نوع تأثر و انفعال است در مقابل فعل دیگران که برای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) که بشری است مانند سایرین، انفعال در برابر عوامل خارجی و متأثر شدن امری طبیعی است. بنابراین نسبت دادن غم، ناراحتی، شادی، خوشحالی، رنجش و آزردگی و امثال این‌ها به پیامبر(صلّی الله علیه و آله)صحیح است ولی خدای‌تعالی از این حالات منزه است و نسبت دادن این‌ها به خدا صحیح نیست. بنابراین در توضیح يُؤْذُونَ اللَّهَ احتمالاتی مطرح شده: یکی این که «الله» مضاف الیه برای یک مضاف مقدر و محذوف، مثل«اولیاء» باشد(تفسیر نمونه، آیت الله ناصر مکارم و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 17.) یعنی کسانی که اولیاء خدا را اذیت کنند. احتمال خوبی است اگر اصالت عدم تقدیر(اصل این است که کلمه‌ای در تقدیر نباشد) مانع پذیرش آن نباشد. بعضی هم گفته‌اند مراد از اذیت کردن خدا کفر، شرک، ترک دین، مخالف با اوامر و نواهی و توهین به مقدسات است(الطیب البیان، ج 10، ص 524) و یا نسبت‌های ناروا دادن به خداست. مانند اینکه یهودیان می گفتند «عزیر بن الله»؛ عزیر پسر خدا است. و نیز مسیحیان می گفتند: «المسیح بن الله»؛ مسیح (عیسی) پسر خدا است و ... . (الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص 237؛ و الکشاف ذیل آیه).

احتمال دیگری که ذکر شده است و صحیح‌تر از سایر احتمالات است این است که مراد، آزار رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می‌باشد و به جهت تعظیم و بزرگ‌داشت پیامبر، اذیت شدن را خدا به خود نیز نسبت داده است و اذیت آن حضرت را همانند اذیت خودش قرار داده است. (تفسیر راهنما، ج 14 و المیزان، ج2، ص 207 و ج16، ص332). در واقع این جا خدای‌تعالی عاقبت اذیت کردن پیامبر(صلّی الله علیه و آله) را می‌خواهد بفرماید یعنی تمام موضوع آیه مربوط به اذیت کردن پیامبر است و چون اذیت کردن پیامبر(صلّی الله علیه و آله) بسیار امر عظیم، سنگین و غیر قابل بخششی است، این اذیت کردن را خدا مساوی اذیت کردن خود قرار داده است. در واقع خدا طبق عرف خود بشر با او سخن گفته و فرموده است: به فرض محال اگر خدا بشری بود که آزرده می‌شد، آزردن او همان آزردن رسول اوست.

از این نکته که بگذریم، شیعه و سنی نقل کرده‌اند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها فرموده است: «فاطمه بضعه منی مَن آذاها فقد آذانی و مَن آذانی فقد آذی الله»

«فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است».(دلایل الامامه ص 45 -کتاب سلیم بن قیس حدیث 48 و در صحیح بخاری ج5 ص 26)

بنابراین اذیت کردن فاطمه سلام الله علیها مساوی اذیت کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و طبق آیه شریفه معادل اذیت کردن خداست و اذیت کننده، مستحق لعن خدا در دنیا و آخرت است و عذاب سخت و خوار کننده‌ای خدا برایش آماده کرده است.

از طرف دیگر در خود منابع اهل تسنن نقل شده که فاطمه سلام الله علیها با خشم و غضب نسبت به عمر و ابوبکر از دنیا رفت و این خشم و غضب به خاطر اذیتی بود که از جانب آن‌ها به او رسیده بود: «انی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی صلی الله علیه و آله لاشکونکما الیه»:

خدا را شاهد می‌گیرم و ملائکه او را به اینکه شما دو نفر مرا به خشم آوردید و مرا خشنود ننمودید و اگر پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاقات نمایم هرآینه شکایت شما دو نفر را به وی خواهم کرد(.(صحیح بخاری 5/26, صحیح مسلم 4/193)

- «به خدا قسم! بعد از هر نمازم بر تو (ابوبکر) نفرین می کنم». (الامامة و السیاسة 1/20)

ابن ابی الحدید سنی مذهب هم می‌گوید: « حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند در حالیکه سخت از عمر و ابوبکر غضبناک بودند.» (شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید ج 6 ص 50)

پس از مخالفین باید پرسید: اگر بخواهیم به این آیه شریفه و به گفته علمای مورد قبول خود شما عمل کنیم، باید چه کنیم؟ آیا طبق این آیه شریفه، آن دو ظالمی که فاطمه زهرا سلام الله علیها را آزار دادند و آزاردهنده خدا و رسولش محسوب می‌شوند، نباید لعن کرد و گفت: «اللهم العن اول ظالم[عُمر] ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابعٍ له علی ذلک...[ابوبکر، عثمان، معاویه، یزید و....لعنهم الله]

صلوات خاصه امام سجاد علیه السلام

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ سَيِّدِ الْعابِدينَ، الَّذىِ اسْتَخْلَصْتَهُ‏

خدايا درود و رحمت خاص خود را بفرست بر على بن الحسين آقاى عبادت‏كنندگان کسی است که خالصش گرداندی

لِنَفْسِكَ، وَجَعَلْتَ مِنْهُ اَئِمَّةَ الْهُدىَ، الَّذينَ يَهدوُنَ بِالْحَقِّ، وَبِهِ يَعْدِلوُنَ،

برای خودت و از نسل او قرار دادى امامان راهنمايى كه مردم را به حق راهنمايى كنند و به حق بازمى‏گردند[یا به حق داوری می کنند و عدالت می‌ورزند]

اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِكَ، وَطَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ، وَاصْطَفَيْتَهُ وَجَعَلْتَهُ هادِياً مَهْدِيّاً.

او را براى‏ خويش انتخاب كردى و از پليدى پاكش كردى و او را برگزيدى و او را هدایت کننده هدایت شده قرار دادی.

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى‏ اَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَةِ اَنْبِيآئِكَ‏

خدايا پس درود و رحمت خاص فرست بر او بهترين درودى را كه فرستى بر يكى از فرزندان پيامبرانت‏

حَتّى‏ تَبْلُغَ بِهِ ما تَقِرُّ بِهِ عَيْنُهُ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، اِنَّكَ عَزيزٌ حَكيمٌ.

تا به مقامى رسانى كه روشن گردد ديده‏اش بدان مقام در دنيا و آخرت كه براستى تو عزيز و حکیم هستى.‏