رحمت خاص پروردگار

  يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(انسان/31)

«هر كه را بخواهد در رحمت ‏خويش وارد می‌کند و براى ظالمان عذابى دردناک آماده كرده است.»

امام صادق علیه‌السلام در تفسیر این آیه شریفه می‌فرمایند: « ولایة امیرالمؤمنین علیه‌السلام هو رحمةالله علی عباده، من دخل فیها کان من الناجین المقربین، و من تخلف عنها من الهالکین.»

«ولایة امیرالمؤمنین علیه‌السلام همان رحمت خدا بر بندگانش است، کسی که در این ولایت داخل شود(یعنی ولایت امیرالمؤمنین را بپذیرد) از نجات یافتگان و مقربان خواهد بود و کسی که از پذیرفتن آن سر باز زند از هلاک شوندگان خواهد شد.»

برای روشن شدن این آیه شریفه و این روایت، و این که این چه رحمتی است که خدا هر کس را بخواهد در آن وارد می‌کند، لازم است به روایت دیگری از امام صادق علیه السلام توجه کنیم:

«وَ اللّهُ إِلَهُ کُلِّ شَیْء، الرَّحْمنُ بِجَمِیعِ خَلْقِهِ، وَ الرَّحِیمُ بِالْمُؤْمِنِینَ خاصَّةً: «خداوند معبود همه چیز است. نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است».(کافى، جلد 1، صفحه 114 )

یعنی خدای‌تعالی دو گونه رحمت دارد: یکی رحمت عام یا همان رحمانیت خداست که شامل همه موجودات و همه انسان‌ها حتی انسان معصیت‌کار و کافر می‌شود. دوم رحمت خاص یا همان رحیمیت خداست که امام صادق علیه‌السلام طبق این آیه شریفه که می‌فرماید:«وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً»(احزاب، آیه 43) می‌فرمایند:« وَ الرَّحِیمُ بِالْمُؤْمِنِینَ خاصَّةً» یعنی رحیمیت فقط مخصوص مؤمنین است. مؤمن هم فقط کسی است که به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ملتزم و متمسک شده باشد چون امام باقر علیه‌السلام فرمودند: اگر کسی شب را به نماز بگذراند و روزهایش را روزه باشد و تمام اموالش را صدقه دهد و تمام عمرش را به حج برود ولی ولایت ولی خدا را نشناسد تا جمیع اعمالش به راهنمائی ولی خدا باشد، ثوابی در اعمالش نیست و از اهل ایمان نمی‌باشد.(الكافي، ج 2 ،ص 19)

روایات فراوان دیگری هم در این زمینه هست که دلالت دارند بر این که: «ملاک و معیار ایمان، داشتن ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است»، مثل روایتی که در تفسیر آیه 82 سوره انعام آمده: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (کسانی که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به ظلم نپوشاندند، برای ایشان امنیت و آرامش است و ایشان هدایت شدگانند.) این افراد کسانی هستند که به ولایتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را آورد، ایمان دارند (یعنی به ولایت امیرالمومنین علیه‌السلام) و آن را به ولایت فلان و فلان(ابوبکر و عمر) مخلوط نکردند؛ پس او (یعنی کسی که ولایت ابوبکر و عمر را پذیرفته است) ظلم را پوشیده است.» (الكافي، ج1، ص 413)

پس مؤمنین واقعی کسانی هستند که ولایت علی بن ابیطالب و اوصیاء طاهرینش علیهم‌السلام را پذیرفته و دلشان به این نعمت ولایت آرامش یافته و اراده و اختیار آن‌ها به این بوده که در صراط مستقیم اهل بیت علیهم‌السلام قرار بگیرند. خدای‌تعالی هم به دنبال این حسن اراده و انتخاب احسن، آن‌ها را هدایت نموده و مشیت خودش را در این قرار داده که این‌ها را مشمول رحمت خاص خود سازد و در دنیا و آخرت به حیات طیبه برساند: يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ...

نماز عید غدیر

یک از ویژگی‌های چهار عید بزرگ اسلامی(غدیر، قربان، فطر و جمعه)، نماز این اعیاد است. این نماز علاوه بر داشتن ابعاد عبادی و تربیتی، مصالح و حکمت‌هایی اجتماعی نیز دارد. مصالحی چون همدلی، برادری، وحدت، مودت، تعاون و خیرخواهی و خیلی چیزهای دیگری که می‌تواند نتیجه گردآمدن و جمع شدن مؤمنین برای انجام یک عبادت الهی در یک روز عزیز و مبارک باشد. البته این جمع شدن و به جماعت خواندن این نماز برای عید فطر و قربان در زمان حضور امام معصوم علیه‌السلام و برای جمعه قطعی و لازم و برای نماز عید غدیر، محل بحث است.

آن چه در این جا آمده نگاهی گذرا به مسأله استحباب نماز عید غدیر در روایات و گفتار فقهای نامدار شیعه و نیز کیفیت و اجر و ثواب این نماز است.

1-       روایات  

صاحب کتاب شریف وسائل الشیعه شیخ حر عاملی(ره) بابی را به استحباب نماز عید غدیر اختصاص داده و این روایات را در این باب آورده است:

1- «محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن الحسن الحسنی، عن محمد بن موسی الهمدانی، عن علی بن حسان الواسطی، عن علی بن الحسینی العبدی قال: سمعت ابا عبدالله الصادق(ع) یقول: صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا - الی ان قال - و هو عید الله الاکبر و ما بعث الله نبیا الا و تعید فی هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فی السماء یوم العهد المعهود و فی الارض یوم المیثاق الماخوذ و الجمع المشهود; و من صلی فیه رکعتین یغتسل عند زوال الشمس من قبل ان تزول مقدار نصف ساعة... عدلت عندالله عزوجل مائة الف حجة، و مائة الف عمرة، و ما سال الله عز و جل حاجة من حوائج الدنیا و حوائج الاخرة الا قضیت کائنا ما کانت الحاجة.» ( وسائل الشیعة، ج 8، ص 89).

محمد بن حسن با سندش از حسین بن حسن حسنی از محمد بن موسی همدانی از علی بن حسان واسطی از علی بن حسین عبدی نقل کرده است که گفت: از امام صادق(ع) شنیدم، فرمود: روزه روز عید غدیر با روزه تمام عمر دنیا برابر است [و سخن را ادامه داد] تا آنکه فرمود: غدیر عیدالله الاکبر است، خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آنکه این روز را برایش عید قرار داد و حرمتش را به وی شناساند. اسم آن روز در آسمان «روز عهد معهود» و در زمین «روز میثاق گرفته شده و جمع مشهود» نام دارد. کسی که در این روز نیم ساعت قبل از زوال خورشید دو رکعت نماز بخواند و قبل از آن غسل کند... نزد خداوند پاداشی برابر با هزار حج و هزار عمره خواهد داشت و حوائج دنیایی و آخرتی او برآورده می‌شود.

البته برخی از بزرگان مثل مرحوم صدوق و صاحب مدارک، سند این حدیث را ضعیف دانسته‌اند ولی در پاسخ این اشکال گفته شده ضعف آن به دلیل قاعده تسامح در ادله سنن تأثیری در مشروعیت این نماز ندارد چون دلیل یک حکم استحبابی است چنانکه مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید: «و انت خبیر بما فیه، خصوصاً و الحکم استحبابی» ( جواهر الکلام، ج 12، ص 215)

2- حدیث دوم از داود بن کثیر از ابی هارون عبدی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که حضرت فرمود: «کسی که در آن روز[غدیر خم] دو رکعت نماز به جای آورد می‌تواند نماز را در هر وقتی بخواند، [ولی] بهتر است نزدیک زوال خورشید باشد، آن ساعتی است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در غدیر خم به عنوان پرچمدار (امام) مردم معرفی شد و همان ساعتی است که مردم سمت آن جایگاه نزدیک می‌شدند. پس در این وقت دو رکعت نماز بگذارد آن‌گاه سجده کرده صد مرتبه شکراً لله بگوید و بعد از نماز دعایی را که وارد شده است بخواند. ( وسائل الشیعة، ج 8، ص90 ).

2-       کلام فقهاء

فقهای شیعه در کتب فقهی خود غالباً به این مسأله پرداخته و این نماز را مستحب دانسته‌اند. مشروعیت این نماز در نزد فقهاء در حدی است که فقیه عالیقدر صاحب جواهر می‌فرماید: «فلا خلاف احده فی هذه الصلاة بین قدماء الاصحاب و متاخریهم»:«در این نماز اختلافی میان فقهای قدیم و جدید شیعه ندیدم».

1. شیخ مفید(ره) (متوفای 413 هجری):

«فاذا ارتفع النهار من الیوم الثامن عشر من ذی الحجة فاغتسل فیه کغسلک للعیدین و الجمعة و البس اطهر ثیابک و امس شیئا من الطیب ان قدرت علیه، و ابرز تحت السماء، و ارتقب الشمس فاذا بقی لزوالها نصف ساعة او نحو ذلک فصل رکعتین...».

«هنگامی که خورشید در روز هجدهم ذی حجه بالا آمد، مانند غسل عیدین (قربان و فطر) و روز جمعه غسل کن. بهترین لباس‌هایت را بپوش، اگر توانستی مقداری عطر استعمال کن، زیر آسمان برو و مواظب خورشید باش، وقتی نیم ساعت به زوال آفتاب(ظهر) باقی ماند دو رکعت نماز بخوان.» (المقنعه) 

2. شیخ طوسی(ره) (متوفای 460 هجری):

«و یستحب ان یصلی الانسان یوم الغدیر اذا بقی الی الزوال نصف ساعة بعد ان یغتسل رکعتین، یقراء فی کل واحدة منهما الحمد مرة و قل هو الله احد، عشر مرات، و آیة الکرسی عشر مرات، و انا انزلناه عشر مرات، فاذا سلم دعا بعدهما بالدعا المعروف.». (النهایة، ص 141 و المبسوط، ج 1، ص 132).

«مستحب است انسان در روز غدیر، نیم ساعت به زوال خورشید مانده پس از غسل، دو رکعت نماز به جای آورد و در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید، قدر و آیة الکرسی را تلاوت کند و بعد از سلام دعای معروف را بخواند.»

3. ابوالصلاح حلبی(ره) (متوفای 447 هجری):

«و من وکید السنة الاقتداء برسول الله فی یوم الغدیر، و هو الثامن عشر من ذی الحجة الحرام بالخروج الی ظاهر المصر و عقد الصلاة قبل ان تزول الشمس بنصف ساعة لمن تتکامل له صفات امامة الجماعة برکعتین یقراء فی کل رکعة منهما الحمد و سورة الاخلاص عشرا و سورة القدر عشرا و آیة الکرسی عشرا...» .(الکافی فی الفقه، ص 160)

«از سنت‌های مؤکد، اقتدا به رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر، هجدهم ذی حجة، است با خروج از شهر و برگزار کردن نماز غدیر در نیم ساعت قبل از زوال خورشید به وسیله کسی که دارای شرایط امامت جماعت است. این نماز دو رکعت است، در هر رکعت آن پس از حمد، ده بار سوره توحید و قدر و آیة الکرسی خوانده می‌شود.

4. ابن زهره حلبی(ره) (متوفای 585 هجری):

«... و یستحب ان یصلی جماعة، ان یحجر فیها بالقراءة و ان یخطب قبل الصلاة خطبة مقصورة علی حمد الله و الثناء علیه و الصلاة علی محمد و آله، و ذکر فضل هذا الیوم و ما امر الله به فیه من النص بالامامة علی امیرالمؤمنین(ع).» (غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع، ص 108).

«... و مستحب است این نماز به جماعت خوانده شود، قرائت نماز با صدایی بلند باشد و قبل از نماز، خطبه کوتاهی شامل حمد و ثنای الهی، صلوات بر محمد و آل محمد، و فضیلت این روز و مأموریت رسول خدا صلی الله علیه و آله در انتصاب امیرمؤمنین علیه‌السلام به امامت ایراد شود».

5. علامه حلی(ره) (متوفای 726 هجری):

«هذه الصلاة تستحب فی هذا الیوم و اشده تاکیدا قبل الزوال بنصف ساعة.» ( منتهی المطلب، ج 1، ص 36).

«این نماز در روز غدیر مستحب است و نیم ساعت قبل از زوال خورشید بر خواندن آن تاکید شدید شده است».

ایشان همچنین می‌فرماید: «خدا به سبب هدایت، اکمال دین و اتمام نعمت منتی بر بندگان دارد که سپاس آن در روز غدیر لازم است، بدین خاطر نماز عید غدیر را مستحب شمرده‌اند.»

6. شهید اول(ره) (متوفای 786 هجری):

«و من الصلوات المستحبة صلوة یوم الغدیر و هی مشهورة بین الاصحاب.» (ذکری الشیعة، ص 254)

«یکی از نمازهای مستحبی، نماز روز غدیر است که بین اصحاب شهرت دارد.« و در کتاب بیان(ص 216)می‌فرماید: «و ثوابها مائة الف حجة و عمرة و یعطی ما سال»:«و پاداش این نماز با هزار حج و عمره برابر است و هر چه [نمازگزار] درخواست کند برآورده می شود».

7. محقق کرکی(ره) (متوفای 940 هجری):

«و صلاة الغدیر رکعتان قبل الزوال بنصف ساعة یقراء فی کل رکعة منها الحمد و کلا من التوحید و القدر و آیة الکرسی الی قوله (هم فیها خالدون) عشرا، جماعة فی الصحراء بعد ان یخطب الامام بهم، و یعرفهم فضل الیوم فاذا انقضت الخطبة تصافحوا و تهانوا.» جامع المقاصد، ج 2، ص 485.

نماز غدیر دو رکعت است که نیم ساعت قبل از زوال خورشید خوانده می شود، در هر رکعت، پس از حمد، سوره توحید، قدر و آیة الکرسی، تا هم فیها خالدون، هر یک ده بار خوانده می‌شود. این نماز پس از خطبه خطیب، که فضیلت آن روز را بیان می‌کند. پس از پایان خطبه مردم با یکدیگر دست داده و تهنیت می‌گویند.

8. ملا احمد نراقی(ره) (متوفای 1245هجری):

«و استحبابها مشهور بین الاصحاب قدیماً و حدیثاً و تدل علیه روایة العبدی و غیرها.» (مستند الشیعة، ج 6، ص 380).

«استحباب این نماز بین اصحاب قدیم و جدید مشهور است و روایت عبدی و غیر آن بر این مطلب دلالت دارد.»

9. مرحوم سید محمد کاظم یزدی(متوفای 1337هجری):

ایشان در کتاب شریف عروة الوثقی به کیفیت این نماز و وقت آن و حتی این که اگر در این وقت نتوانست بجا آورد آن را قضا نماید(و ان فاتتک الرکعتان قضیتها بعد ذلک) اشاره فرموده و تمام کسانی که بر «عروة الوثقی » حاشیه نوشته‌اند، نظر ایشان را پذیرفته‌اند. (العروة الوثقی، جلد 1 کتاب الصلوة، فصل فی صلوة یوم الغدیر)

3-      کیفیت نماز

همچنان که در کلام فقهاء گذشت این نماز دو رکعت است. در هر رکعت، پس از حمد، سوره توحید، قدر و آیة الکرسی، تا هم فیها خالدون، هر یک ده بار خوانده می‌شود ضمن این که مستحب است قبل از نماز غسل کند. (العروة الوثقی، جلد 1 کتاب الصلوة، فصل فی صلوة یوم الغدیر)

البته کیفیت دیگری هم برای این نماز در اقبال و مفاتیح الجنان نقل شده که به این صورت است:« دو ركعت است که بهتر است در ركعت اول سوره قدر و در رکعت دوم سوره توحيد بخواند. بعد از سلام هم به سجده رود و صد مرتبه شكر خدا «شكراً للَّه» بگويد سپس سر از سجده بردارد و اين دعا را بخواند: 'اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدُ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَ اَنَّكَ واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ...'. باز به سجده رود و صد مرتبه «الحمد للَّه» و صد مرتبه «شكراً للَّه» بگويد.

4-      وقت نماز

وقت این نماز آنچنان که در روایات مذکور آمده نزدیک زوال خورشید(نیم ساعت به ظهر) است یعنی همان ساعتی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در غدیر خم به عنوان جانشین پیامبر و امام مردم معرفی شد و همچنان که گفته شد مرحوم صاحب عروة می‌فرماید اگر کسی در این وقت نتوانست این نماز را بجا آورد آن را در وقتی دیگر قضا نماید(و ان فاتتک الرکعتان قضیتها بعد ذلک).

5-      به جماعت خواندن این نماز

دلايلی برای جواز اقامه نماز عيد غدير به جماعت ذکر شده که عبارتند از: 


الف) پيروي از سنت پيامبر در روز هيجدهم ذي‌الحجه.

ايشان بعد از آن كه حاجيان پيش افتاده و نرسيده را در محل غدير خم جمع كردند، امر كردند كه مردم براي اقامه نماز جماعت جمع شوند. اين نماز پيش از ظهر خوانده شده و براي اطلاع رساني آن اذان گفته نشده بلكه از لفظ (الصلاة جامعة) استفاده شده، كه در آن زمان براي برپايي نمازهاي جماعت مستحب استعمال مي‌شده است. بعد از اقامه نماز هم خطبه‌اي توسط ايشان ايراد شده است. بعد از خطبه، وقت اذان ظهر رسيده و مؤذن براي نماز ظهر اذان گفته است. (شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص 165).

ب) ادعاي شهرت بر جواز جماعت

مرحوم مقدس اردبیلی(ره) (متوفای 993 هجری) در کتاب مجمع الفائدة و البرهان ( ج 3، ص 32) در این خصوص می‌فرماید: «و المشهور بین الاصحاب جواز فعلها جماعة و لیس ببعید، لعدم المنع من الجماعة فی النافلة مطلقا بحیث یشملها ظاهرا و لا اجماع فیه، مع الترغیب فی الجماعة، خصوصا فی هذه الصلاة فی هذا الیوم، و لانه یحصل النفع اکثر لحصول ثوابها لمن لم یعرف هذه الایات بالاقتداء.»

«مشهور میان اصحاب جواز خواندن نماز [عید غدیر] به جماعت است و این سخن بعید نیست ؛ زیرا خواندن نمازهای نافله به جماعت منع مطلقی ندارد که ظاهراً این مورد را نیز شامل می‌شود و اجماعی نیز بر منع تحقق نیافته است. علاوه بر این، جماعت در نمازها، بخصوص در نماز این روز، مورد تشویق شرع قرار گرفته است. از سوی دیگر به جماعت خواندن نماز عید سود بیشتری دارد، چون کسی که با آیات آشنا نیست [توانایی قرائت ندارد] پاداش بسیاری برایش حاصل می‌شود.»

همچنین چنان چه گذشت نظر ابوالصلاح حلبی، ابن زهره و محقق کرکی بر جواز جماعت این نماز بود.

 ج) شيوه عملي برخي از فقها مانند شيخ مفيد در برگزاري اين نماز با جماعت
مرحوم آقا ضياء عراقي نقل مي‌كند كه شيخ مفيد (كه در اوائل غيبت كبري زندگي مي‌كرده و به زمان حضور معصومين عليهم‌السلام بسيار نزديك بوده) اين نماز را به صورت جماعت در ميدان بغداد اقامه كرده است.
در عصر حاضر هم برخي از مراجع تقليد مانند حضرت آيت الله بهجت (ره) و آيت الله صافي فتوا به جواز جماعت اين نماز داده‌اند.
همچنين مرحوم آيت الله احمدي فقيه يزدي در عيد غدير سال 1389 نماز جماعت عيد غدير را در شهر يزد برگزار و احياء كردند
.
 در صورت برگزاری این نماز به جماعت قبل از نماز، خطبه کوتاهی شامل حمد و ثنای الهی، صلوات بر محمد و آل محمد، و فضیلت این روز و مأموریت رسول خدا صلی الله علیه و آله در انتصاب امیرمؤمنین علیه‌السلام به امامت ایراد می‌شود.

6-      اجر و ثواب نماز

پاداش این نماز طبق روایت معادل با هزار حج و عمره است و هر چه [نمازگزار] درخواست کند برآورده می شود».

و همچنین در روایت آمده هركس اين عمل را بجا آورد ثواب كسى را دارد كه در روز عيد غدير نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله حاضر شده باشد و با آن حضرت بر ولايت بيعت كرده باشد و در درجه ى صادقين- آنهايى كه خدا و رسولش را در امر ولايت مولايشان اميرالمؤمنين عليه السلام تصديق نمودند - باشد، و مانند كسى است كه همراه رسول خدا و اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام شهيد شده، و همچنين مثل كسى است كه زير پرچم حضرت قائم عليه السلام و در خيمه ايشان از نجباء و نقباء باشد.

نظر مقدس اردبیلی در مورد متصوفه و قائلین به وحدت وجود

احمد بن محمد اردبیلی از فقهای برجسته شیعه در قرن دهم هجری(متوفای 993 هجری) است که به دلیل زهد و ورع فوق العاده به «مقدس اردبیلی» و به دلیل تبحر در تحقیق و ژرف‌نگری عمیق علمی به «محقق اردبیلی» شهرت یافته است. علامه مجلسی که تقریباً یک قرن بعد از محقق اردبیلی می­زیسته درباره ایشان می‌نویسد:

«محقق اردبیلی در قداست نفس و تقوا و زهد و فضل به مقام نهایی رسید و در میان عالمان متقدم و متاخر شخصیت بزرگی چون او را سراغ ندارم ... کتب او دارای بالاترین مراتب دقت نظر و تحقیق است.»

این عالم جلیل القدر شیعه موفق به تألیف و تولید آثار علمی فراوانی شده که از جمله آن­ها کتاب ارزشمند حدیقة الشیعة است که در تفصیل احوال پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السلام به زبان فارسی نوشته شده است. همچنین در این کتاب مطالب  و روایاتی در رد تصوف و فلسفه آمده که مورد استقبال بسیاری از علمای بعد از ایشان قرار گرفته است.  شیخ حرّ عاملی (متوفای1104) در کتاب رجالی خویش «امل الآمل»، حدیقه را از تألیفات مقدس اردبیلی دانسته و در کتاب اثناعشریه خود فراوان از آن سود برده است. ایشان می­فرماید : « المولی الاجل الاکمل احمد بن محمد الاردبیلی، کان عالماً، فاضلاً، مدققاً، عابداً، ثقةً، ورعاً، عظیم الشأن، جلیل القدر، معاصراً لشیخنا البهائیّ، له کتب منها کشرح الارشاد الکبیر لم یتمّ و تفسیر آیات الاحکام و حدیقة الشیعة و غیر ذلک». (أمل الآمل،ج2/ص23 چاپ دارالکتاب اسلامی قم)

همچنین آیت الله خویی _قدس سره_ در اثر ارزشمند خود در رجال، کتاب حدیقة الشیعة را از مرحوم مقدس اردبیلی دانسته و به کتاب تذکرة المتبحرین شیخ حر عاملی استناد نموده و عین عبارت شیخ حر عاملی را ذکر نموده است.(معجم رجال الحدیث، ج2 ص225 چاپ بیروت)

آن بزرگوار در حدیقة الشیعه در مذمت و لعن صوفیه، روایات و مطالب فراوانی آورده است. به عنوان نمونه در بخشی از این کتاب می­نویسد :

« پس بدان که صوفیه قاطبتاً از مخالفین ائمه معصومین _علیهم السلام_ هستند و از امام معصوم، حدیث بسیار در طعن ایشان منقول است و ... و اکثر ائمه معصومین _علیهم السلام_، بلکه رسول، حضرت ربّ العالمین _صلی الله علیه و آله_ نیز، این طایفه را لعنت کرده­اند و از لعنت کردن خدا و لعنت کردن ملائکه بر ایشان خبر داده­اند، لکن بعضی از آنها دعوی علم کرده اند و از آن بی خبر بوده اند که راضی به این طریقه شدند و جمعی تقیه نام کرده، آن را پنهان داشتند و جماعتی میل به دنیا کرده، در إخفای آن کوشیده اند، بلکه بعضی آن طریقه مذمومه را دانسته (شناخته)، امّا جهت دنیا و نفع دنیا، در پیش گرفته اند »(حدیقة الشیعة، مقدس اردبیلی، ص 563، چاپ انتشارات معارف اسلامی تهران، و یا انتشارات علمیه اسلامیه)

 و در خصوص قائلین به وحدت وجود می­فرماید: «بعضی از متأخران قائلان به اتحاد خالق و مخلوق مثل ابن عربی و عزیز نسَفی و عبدالرزاق کاشی در کفر و الحاد از حد تجاوز کرده و قائل به وحدت وجود و این که هر موجودی خداست، شده­اند. تعالی الله عما یقول الملحدون علوا کبیرا.

و علت تداوم این طایفه در کفر و طغیان این است که اینان چون کتب فلاسفه را مطالعه کردند و بر قول افلاطون قبطی و پیروانش اطلاع یافتند، در نهایت گمراهی قول اینان را اختیار کردند و برای آن که کسی گمان نبرد که اینان سارقان مطالب فلاسفه و عقاید مفتضح و فاسد آنانند، ظاهر آن را عوض کرده و در پوششی دیگر نام آن را وحدت وجود نهادند و چون از معنای این عبارت از آنها سئوال می شود از باب نیرنگ و خدعه می گویند: این معنا قابل بیان نبوده و زبان نمی­تواند آن را به تقریر درآورد و تنها با ریاضات و مجاهدتها و در خدمت کمّلین از مشایخ طریقت قابل فهم است. اینان مردم احمق را با این حرفهای خود حیران کرده و عمر سفیهان را در فهم و تاویل آنها ضایع کردند و این کفر بزرگ را با تاویلات گوناگون توجیه کردند. .. و اما آنچه افلاطون قبطی و پیروان او گفته­اند و این گروه در آن تصرف کرده و آن را وحدت وجود نام نهادند، این است که علت اول هستی را از ذات خویش آفرید پس هر موجودی هم خالق است و هم مخلوق. (خداوند آنان را خوار گرداند.» (حدیقة الشیعة، ص ۵۶۶)

همچنین ایشان درباره قائلین به اتحاد و حلول می­نویسد :

«مذهب اتحادیه به این معنی که می گویند ما با خدا یکی شده­ایم و هم چنین خدای تعالی با همه عارفان یکی می­شود و عقل به بطلان این مطلب قاضی است .

این فرقه حق تعالی را تشبیه به آتش و خود را به آهن و انگشت کرده و می­گویند چنانچه آهن و انگشت به سبب ملاقات و مصاحبت آتش، آتش می­شوند، عارف نیز بواسطه قرب خدا، خدا می­شود و این سخن محض کفر و زندقه است و هر که اندک عقل دارد می­داند که از این که ممکن طبیعت ممکنی گیرد و یا به صفت و رنگ ممکنی برآید لازم نمی­آید که واجب ممکن یا ممکن واجب شود و هم چنین هر که از خرد نصیبی دارد می­داند که ممکنات را به واجب و واجب را به ممکنات ار قیاس کردن معقول نیست و صاحب این اعتقاد مانند حلولی کافر است و بی دین و زندیق و لعین».

سخنان زینب سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد

عمر سعد (لعنةالله علیه) بعد از ظهر روز 11 محرم دستور حركت از كربلا به سوی كوفه را داد. امام سجاد(علیه السلام) و  اهل بیت پیامبر(صلی الله و علیه و آله) را در غل و زنجیر، بر شتران بی‌جهاز سوار كرده و در سخت‌ترین شرایط به سوی کوفه حرکت دادند.

 هنگام حركت از كربلا، عمر سعد برای آن که داغ فرزندان پیامبر(ص) را تازه کند، دستور داد اسرا را از قتلگاه عبور دهند.

به قول شافعی: يُصَلَّى عَلَى الْمَبْعُوثِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ               وَ يُغْزَى بَنُوهُ إنَّ ذَا لَعَجِيبُ

(این از چیزهای بسیار عجیب است كه مردم بر پیغمبر مبعوث از آل هاشم، درود و صلوات می‌فرستند و از طرف دیگر، فرزندان و خاندان او را به قتل مى‌رسانند!!)

اهل بیت علیهم السلام روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند. آن روز عبیدالله بن زیاد(لعنةالله علیه) در كاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود. دستور داد سر بریده امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در برابرش بگذارند، آن گاه زنان و كودكان را وارد كاخ نمایند.

زینب كبری (سلام الله علیها) در حالی كه كم ارزشترین لباسهای خود را به تن داشت، در حالی كه زنان و كنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بیاعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشهای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شكوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب كرد. پرسید: «این زن كه خود را كنار كشیده و دیگر زنان گردش جمع شدهاند كیست؟»

زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تكرار كرد. یكی از كنیزان گفت: «او زینب (سلام الله علیها) دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) است.»

عبیدالله رو به زینب كرد و گفت: «الحمدْ للهِ الذی فَضَحَكُم وَ قَتَلَكُمْ و أكذَبَ اُحدوثَتَكُم»:«ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه میگفتید دروغی بیش نبود.»

زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید». « اِنما یفتَضِحُ الفاسِقُ و یكذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ.»: «جز فاسق رسوا نمیشود و جز بدكار، دروغ نمیگوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.» (شیخ مفید، الارشاد، قم مكتبه بصیرتی، ص 244).

ابن زیاد گفت: «دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟»

فرمود: « جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو میكند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!»

ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب كبری سلام الله علیها بسیار خشمگین شد و گویا قصد جان آن حضرت را کرد ولی یكی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یك زن است و كسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمیكند.»

ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب سلام الله علیها گفت: «خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد.»

زینب سلام الله علیها فرمود: «به خدا قسم بزرگ مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافتهای.»

پسر زیاد كه تحت تأثیر شیوایی كلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت.»

زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه كار؟» [کنایه از این که حالا چه وقت سجع گفتن است؟] (سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، منشورات مكتبه الدّاوری، ص 68.)

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!

و کان اولُ قتیلٍ مِن بنی‌طالب یومئذٍ؛ علی الأکبر بن الحسین بن علی(ع)

و کان مِن أصبحِ الناس وجهاً، و أحسنهم خُلقاً: او از زیباروترین و خوش خلق‌ترین مردم بود.

من ناز را در چشم شهلایت کشیدم

یک عالمی را مست و شیدایت کشیدم

ای یوسف دنیا دل یعقوبمان را

مجنون آن گیسوی لیلایت کشیدم

عیسی بن مریم را کنار جانمازت

مات نفس های مسیحایت کشیدم

لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه: وقتی متوجه میدان شد، زنان مانند یک حلقه دورش را گرفتند

ای تجلی صفات همه ی برترها

چه قدر سخت بُود رفتن پیغمبرها

 به علی اکبر گفتند:

إرحَم غُربَتَنا: به غربت ما رحم کن،

وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک: برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم.

زنان عمامۀ او را گرفتند، خواهران عنان اسب و رکابش را گرفتند، (وَ مَنِعَتهُ مِنَ العَزیمَة) و نمی گذاشتند برود.

وقت وداع از حرم، نگاه پدرها

ملتمسانه تر است پشت پسرها

آه، پدرهای خسته، آه، کمرها

آه، پسرهای رفته، آه، جگرها

می رود و یکصدا به گریه می افتند

پشت سرش خیمه ها به گریه می افتند

فلم یزل یقاتل حتی قتل اتمام المأتین و أهل الکوفه یَتَقون قتله:

پیوسته می‌جنگید تا کشته‌ها را به 200 نفر رسانید و اهل کوفه از کشتن او پرهیز می‌کردند[می ترسیدند].

فاعترضه مُرّةُ بن مُنقِذ فطَعَنه فصرع واحتواه الناس فقطّعوهُ بأسیافهم:

تا این که مرة بن منقذ در راه او کمین کرد و با نیزه خود او را به زمین انداخت!

لشکر او را احاطه و بدن مبارکش را قطعه قطعه کردند!

فنادیٰ یا أبتاه علیک منّی السلام هذا جدی یقرئک السلام...:

فریاد زد پدر جان! سلام من بر شما، اینک جدم به شما سلام می‌رساند...

فجاءه الحسین و وضع خدّه علی خدّه و قال....علی الدنیا بعدک العفی:

حسین(ع) بر بالینش آمد و صورتش را بر صورت او گذاشت و فرمود:...بعد از تو خاک بر سر دنیا باد.

صاح الإمام سبع مرات: هفت بار امام فریاد کشید:

آه ولداة! آه واعلیّا! واثمرة فؤاداه! ولدی قتلوک!

چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده

چه کنم با تو و با بردن این پیکرها

آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده

علیِ اکبر من شد علیِ اکبرها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم

بر زمین باز بماند طرف دیگرها

با عبای نَبَوی کار، کمی راحت شد

ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها

فذبح الطفل!!

فَتَقَدَّمَ‏ (ع)‏ إِلَى‏ بَابِ‏ الْخَیْمَةِ فَقَالَ‏ نَاوِلُونِی‏ عَلِیّاً ابْنِیَ‏ الطِّفْلَ‏ حَتَّى‏ أُوَدِّعَهُ‏ فَنَاوَلُوهُ‏ الصَّبِیَ‏...

امام علیه السلام متوجه خیمه شد و فرمود: فرزندم على را بیاورید تا با او وداع کنم نمایم. طفل را به آن حضرت دادند...(لهوف/103)

حالا که مرا می بری از شیر بگیری

یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟

فأخذه على یده و قال: یا قوم إن لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل.(نفس المهموم،شیخ عباس قمی، 319)

گفتی که مکش منت این حرمله ها را

حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست؟

رماه حرملة بن كاهل الأسدی بسهم فذبحه فی حجر الحسین(ع) حرملة بن كاهل اسدى

 او را هدف تیری قرار داد که در آغوش پدرش او را ذبح کرد!!

رویِ این دستم تنش، بر روی آن دستم سرش

آه، بفرستم كدامش را برای مادرش؟!

حجمِ تیری كه برای جنگ های سخت بود

آن چنان آسیب زد چیزی نماند از حنجرش

شرم دارم كه بگویم تیرِ دشمن داغ بود

در حرم پیچید عطر و بوی یاسِ پرپرش

السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ .

سلام بر عبداللّه بن الحسین، كودك شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده كه خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت كند حَرمَلَه بن كاهِل اسدى و همراهانش را كه به او تیر زدند(زیارت ناحیه مقدسه)

خیر کثیر

يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ (خدا) حکمت را به هرکس بخواهد(و شایسته بداند) می دهد؛ و به هر کس حکمت داده شود، یقیناً خیر کثیری داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی کنند، و ) متذکر نمی شوند. (بقره/269)

امیرالمؤمنین در خطبه 109 نهج البلاغه مي‌فرمايند: "نحن شجرة النبوة و محطُّ الرسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحكم": «ما درخت نبوتيم و محل فرود رسالتیم و ملائکه با خاندان ما رفت و آمد دارند و قرارگاه علم ما هستيم و سرمنشأ و چشمه حكمت‌ها ماييم.

قبلاً گفته شد که حکمت یعنی: " شناخت حقایق اشیاء از طریق وحی و علم الهی" و نیز گفته شد که حکمت با فلسفه متفاوت است چون "فلسفه، شناخت حقایق اشیاء از طریق فکر و اندیشه بشری است" ولی حکمت شناخت از طریق وحی و علم الهی است. نکته دیگر این که "اشیاء" عام است و عمومیتش همه چیز را دربرمی گیرد حتی خدا را. بنابراین حکمت و فلسفه دو راه متفاوت برای شناخت همه چیزند؛ یکی از راه وحی و علم الهی و دیگری از راه فکر و اندیشه بشری.

  "همه چیز" یعنی؛ الهیات، طبیعیات، فلکیات. بنابراین نباید علوم اسلامی را فقط منحصر در الهیات دانست بلکه علوم اسلامی شامل طبیعیات و فلکیات هم می شود منتهی اسلام راه صحیح شناخت طبیعیات و فلکیات را هم وحی می داند چون با وحی، انسان به کنه و حقیقت این ها می رسد که همان حکمت است. حکمت می گوید در این دو بخش هم فقط از طریق وحی می توانی مستقیم به حقیقت شیء برسی نه از طریق آزمون و خطا. همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «ايها الناس، سلوني قبل ان تفقدوني»: از من هر چه مى خواهيد بپرسيد قبل از اين كه من از بین شما بروم. «سلونى عن طرق السموات فانّى أعرف بها من طرق الارض» :از من بپرسيد از راههايى كه در آسمان ها است، به يقين كه من به آن راه ها آشنا ترم تا به راه هاى زمين.نهج البلاغه خطبه 189)

فلسفه اگر بخواهد به بخش کوچکی از حقیقت مثلاً افلاک برسد آن هم اگر برسد! با سختی فراوان در مدتی طولانی ممکن است اطلاعات بسیار جزئی و محدودی از کائنات به دست آورد. قرآن هم نمونه ای از این عجز و ناتوانی بشر در دستیابی به حقایق عالم از طریق علم متکی به فکر و تجربه بشری را به او گوشزد کرده و می فرماید:« یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ» : « اى گروه جن و انس! اگر مى‏توانید از مرزهاى آسمان ها و زمین بگذرید، ولى هرگز قادر نیستید مگر با نیرویى الهی».(رحمان/33) یعنی تو نمی توانی فقط به اتکاء خودت به علم و قدرتی در این عالم برسی.

در واقع این آیه شریفه، نفوذ در اقطار آسمان ها و زمین را به عنوان نمونه ای از ناتوانی جن و انس در کسب علم و قدرت بیان می فرماید و الا در هر حوزه ای از علوم طبیعی که ملاحظه کنیم، بدون این سلطنت الهی و بدون حکمتی که از جانب پروردگار است، رسیدن به حقایق اشیاء امکان پذیر نیست، در الهیات که دیگر جای خودش دارد. اما امیرالمؤمنین می فرمایند از طرق آسمان ها[ و از حقایق کائنات] از من بپرسید که من به آن ها آگاهترم. ضمن این که امیرالمؤمنین هم فقط نمونه ای از تسلط علمی خودشان را در این جمله بیان فرمودند.

حضرت سلیمان هم وقتی می خواهد با مردم احتجاج کند همین سلطه علمی خودش را یادآور می شود: « وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ »« و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده؛ اين فضيلت آشكارى است.» (نمل/16)

یکی از نوادگان جـعـفر بن ابى طالب به نام سلیمان مى گوید: در محوّطه اى نزد حضرت رضا(ع) بـودم کـه گـنجشکى آمد و پیش آن حضرت خود را به زمین افکند و شروع به صیحه کرد. زیاد صیحه مى کرد و مى لرزید.

امام (ع) فرمود: فلانی! آیا می دانى این گنجشک چه مى گوید؟ عرض کردم: خدا و پیامبرش و فرزند پیامبر او داناترند. فرمود: او مى گوید: مارى مى خواهد جوجه هایم را در این خانه بخورد. سپس فرمود: این عصا را بـگـیـر و داخـل خـانـه شـو و مـار را بـکـش . مـن عـصـا را بـرگـرفـتـه داخل خانه شدم ، دیدم مارى به این سو و آن سو مى تازد. من هم آن را کشتم (مناقب، ج 4 ، ص 334 و اثبات الهداة، ج 3 ، ص 296)

ضمن این که حضرت در جایی دیگر می فرمایند:«بـه داوود[پـیـامـبر] چیزى داده نشده مگر آن که به محمد(ص) و خاندان محمد(ص) بیشتر از آن داده شده است (مناقب، ج 4 ، ص 334)

حال سئوال این جاست، وقتی خدای تعالی آب گوارای علم و حکمت را در اختیار ما قرار داده و منبع و معدن آن را هم به ما نشان داده، چرا باید برای رفع تشنگی خود سراغ فاضلابی برویم که با افکار گمراه کننده این و آن آلوده شده است!!؟

با صادقین باشید

«يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ»(توبه/119)

اى كسانى كه به آيين اسلام ايمان آورده‏ايد! تقوای الهی پیشه کنید و با صادقين همراه شويد.

«صدق» فقط وصف برای گفتار نیست بلکه عقیده، فکر و رقتار انسان هم متصف به وصف «صدق» می­شود. «صادق» کسی است که در قول، عمل، فکر و عقیده خود راست و درست است یعنی کسی که نه در عقیده و فکر او ناخالصی و انحرافی است، نه در عمل او کجی و عیبی دیده می­شود و نه گفتار او خلاف واقع است. بنابراین «صادقین» قلمرو عام و وسیعی دارد و هر کسی که در راه راست و درست حرکت کند و فکر و عقیده حقی داشته باشد را شامل می­شود لذا همراهی با چنین کسی طبق این آیه شریفه لازم است.

اما آیه شریفه، بوی اطلاق دارد یعنی دستوری را به صورت مطلق و بدون قید و شرط صادر کرده است. فرموده است؛ بر مؤمنین و افراد با تقوا لازم و واجب است همراهی مطلق و بدون قید و شرطی با «صادقین» داشته باشند.

 همراهی  مطلق عقلاً با کسی صحیح است که «صادق» مطلق باشد و «صادق» مطلق یعنی «معصوم».

«سلیم بن قیس هلالى» نقل مى کند: روزى امیر مؤمنان(علیه السلام) با جمعى از مسلمانان گفتگو می­کرد، از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا مى دانید: هنگامى که خدا آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» را نازل کرد و سلمان گفت: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) منظور از آن عام است یا خاص؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: مأمورین به این دستور، همه مؤمنانند، و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم على(علیه السلام)، و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است؟

هنگامى که على(علیه السلام) این سؤال را کرد، حاضران گفتند: آرى این سخن را از پیامبر(صلى الله علیه وآله)شنیدیم.(كمال الدين، ص 262، ينابيع الموده، ص 115 و غايةالمرام، ج 3، ص 53)

روایات متعددی در منابع شیعه و سنی مصداق صادقین در این آیه شریفه را به طور واضح بیان فرموده است از جمله:

1-     «عن برید بن معاویة العجلی قال: سألت ابا جعفر(ع) عن قول الله عز وجل: «اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»قال: إیانا عنی؛» : «برید بن معاویه نقل می کند که حضرت امام باقر(ع) درباره آیه«اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» (توبه:119) پرسیدم و آن حضرت(ع) فرمود: (خداوند در این آیه) ما را قصد نموده است.» (اصول کافی، ج1، ص208، حدیث2)

2-      «عن الامام الباقر(ع) فی قوله:«یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» قال: مع علی بی ابی طالب(ع)؛»: « حضرت امام باقر(ع) درباره آیه« یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین » فرمود: (یعنی) با علی بن ابی طالب(ع) (باشید).» (الامالی، شیخ طوسی، ص255ـ 256، حدیث461)

3-      «عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: الصادقون فی هذه الآیة محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیته» : «از ابن عباس(ره) روایت شده است که گفت: منظور از صادقین در این آیه ـ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ـ و اهل بیت آن حضرت(ص) است.» (ینابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ج1، ص141)

4- «عن الباقر و الرضا رضی الله عنهما قالا: الصادقون الائمة من اهل البیت» : «از امام باقر و امام رضا ـ رضی الله عنهما ـ روایت شده است که فرمودند:(منظور از صادقین) امامان از اهل بیت هستند.» (ینابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ج1، ص141)

5- «عن جعفربن محمد(ع) فی قوله«اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» قال:(یعنی مع) محمد و علی» : «از امام باقر(ع) روایت شده است که درباره آیه «مع الصادقین» فرمود: یعنی با محمد و علی باشید.» (شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص259، حدیث 350)

6- «عن ابن عباس فی قوله «اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»(قال) نزلت فی علی بن ابی طالب خاصة» : «از ابن عباس روایت شده است که درباره آیه «مع الصادقین» گفت: این آیه درباره علی بن ابی طالب(ع) به طور خصوصی نازل شده است.» (شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص260، حدیث351)

7- «عن ابن عباس فی هذه الآیة «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» قال: مع علی و اصحاب علی» : «از ابن عباس(ره) روایت شده است که درباره آیه «مع الصادقین» گفت: (یعنی) با علی و اصحاب علی(ع) باشید.» (شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص260، حدیث352)

8- «عن ابی جعفر(ع) هو الباقر(ع) فی قوله«و کونوا مع الصادقین» قال: مع آل محمد علیهم السلام» : «از امام باقر(ع) روایت شده است که درباره آیه «مع الصادقین» فرمود:(یعنی) با آل محمدـ علیهم السلام ـ باشید. (شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص260، حدیث352)

9- «عن عبدالله بن عمر(فی قوله تعالی) «اتقوا الله» قال: أمر الله اصحاب محمد بأجمعهم أن یخافوا الله ثم قال لهم:«کونوا مع الصادقین» یعنی محمدا و اهل بیته» : «از عبدالله بن عمر روایت شده است که درباره سخن خداوند ـ اتقوا الله ـ گفت: خداوند به همه اصحاب محمد(ص) دستور داد که از خداوند بترسند و سپس خطاب به آنها فرمود: «کونوا مع الصادقین»؛ با صادقان یعنی با محمد و اهل بیت او(ص) باشید.» (شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص262، حدیث357)

شاید بگوییم آن چه در این روایات ذکر شده مصداق خاص و اکمل صادقین است که همراهی با آن­ها واجب است اما در خصوص مصداق عام صادق یا به عبارتی صادق نسبی، تبعیت و همراهی با قول و عمل صادقانه او نیز مخالفت با امر این آیه نیست همچنان که از امام رضا علیه السلام نقل شده: « عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال: سئلته عن قول الله عز و جل «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» قال:الصادقون هم الائمة و الصديقون بطاعتهم »: «از امام رضا در مورد قول خداوند که می فرماید «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» سوال کردم، ایشان فرمود: صادقان ائمه و کسانی که در اطاعت آن­ها صادق هستند می­باشند(تفسیر نور الثقلین، ج2، ص280، حدیث 394) 

سوگند به روز

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشي‏، وَ النهَارِ إِذَا تجَلي‏(لیل/۱ و ۲)

سوگند به شب وقتي كه پرده افکند و همه جا را فرا گیرد. و سوگند به روز وقتي كه پرده برافکند و ظاهر ‏گردد.

 محمد بن مسلم می­گويد: سألت أباجعفر علیه السلام عن قول الله عزوجل« وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشي‏ وَ النهَارِ إِذَا تجَلي‏...»:  از حضرت باقر تأويل آيات فوق را سئوال کردم، فرمود: مراد از ليل «اولي» و «دومي» [خلیفه اول و دوم] است كه تاريكي جهل و ستم آن­ها روشنائي اميرالمؤمنين را در خلافتي كه براي خودشان تشكيل دادند پوشاند و حق آن بزرگوار را غصب نمودند ولی آن حضرت صبر كرد تا دولت آن­ها به پايان رسيد، و مقصود از نهار حضرت قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه الشریف است. چون ظاهر شود باطل را محو نمايد و از بين ببرد، و در قرآن خداوند مثل هايي براي مردم زده ولي مخاطب قرآن پيامبر اكرم و ما ائمه هستيم و مثل هاي قرآن را جز ما كسي نمي داند و نمي فهمد. (غاية المرام، ص 757 و تفسير صافي، ج 5 ص 336)

برای درک بهتر کلام خدای تعالی در آیه شریفه «و النهار إذا تجلّی»، بهتر است ابتدا به سوره مبارکه شمس مراجعه کنیم؛ آن جا که بعد از سوگند به خورشید و گسترش نور آن: وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا و پس از سوگند به ماهی که از پی خورشید می­آید: وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا، به روز سوگند می­خورد وقتی که این روز خورشید را آشکار می­سازد: «والنهار إذا جّلاها»(شمس/3).

برخی می­گویند ضمیر در جلّاها، به زمین یا دنیا برمی­گردد که در این آیه یا آیات قبل ذکری از آن­ها به میان نیامده ولی به قرینه مقام روشن می­شود. بنابراین آیه را این گونه باید معنا کرد:«سوگند به روز هنگامى که زمین یا دنیا را روشن سازد.»(تفاسیر نمونه، راهنما، هدایت و غیره ذیل آیه شریفه).

ولی با توجه به سیاق آیات و اصالت عدم تقدیر، بهتر است بگوییم ضمیر در جّلاها به همان شمس که در آیه اول آمده و ظاهر است برمی گردد و معنی آیه این است:« سوگند ‌به‌ روز، هنگامی‌ ‌که‌ خورشید ‌را‌ آشکار نماید».

با این که روز نتیجه طلوع خورشید است ولی‌ ‌در‌ عین‌ حال،‌ روز ‌هم‌ دلالت بر خورشید دارد از نوع دلالت‌ اثر ‌بر‌ مؤثر. ‌در واقع‌ روز ‌بر‌ وجود خورشید دلالت‌ می کند، نه‌ ‌بر‌ ایجاد ‌آن‌ و این یک معنای حقیقی است نه مجازی چون حقیقتاً این روز است که خورشید را آشکار و نمایان می سازد و از چهره آن که در پس حجاب ظلمت شب بود، پرده برمی­دارد.

همچنان که خورشید در عالم مُلک و در منظومه شمسی، وسیله و محور حیات است و با نورافشانی خود موجب رشد و نمو موجودات زمینی می­شود و آن­ها را به کمال درخورشان می رساند، در منظومه عالم ملکوت که باطن و حقیقت عالم خلقت است، ذات مقدس پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله، خورشید تابان این منظومه و وسیله و محور حیات است. بنابراین در آیه اول خدای­تعالی به وجود مقدس پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و انتشار نور آن وجود مقدس در عالم ملکوت (ضحاها) سوگند می­خورد.

اما ستم ائمه جور، غشاء و پرده تاریکی بر این چهره نورانی انداخته و مانع از انتشار نور آن در عالم دنیا شده است: « و الليل إذا يغشاها قال : ذلك أئمة الجور.... فغشوا دين رسول الله (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) بالظلم و الجور و هو قوله : و الليل إذا يغشاها ، قال : يغشى ظلمهم ضوء النهار»( البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 672)

تنها کسی که این تاريکي جور را مي‏زدايد و پرده­ سیاه ظلم را می­درد تا سیمای درخشان شمس عالم ملکوت در عالم دنیا نمایان شود، وجود مقدس حضرت بقیةالله ارواحنا فداه است:« والنهار إذا جليها، يعني به القائم عليه السلام».

 اوست که شمس خاتم الانبیاء(ص) را متجلی نموده و آن را در جهان آشکار می سازد.

 اوست که قوس نهار در منظومه عالم ملکوت است که نور نبوت پیامبر(ص) را در همه عوالم وجود منتشر می سازد.

اوست که به شب سیاه ظلم و جور در دنیا پایان می­دهد تا سپیدی صبح قسط و عدالت بدرخشد.

لقاء پروردگار

«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُون‏، أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ. (یونس/7 و 8)

آن­ها که امید و ایمان به ملاقات ما (در قیامت) ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آن‌ها که از آیات ما غافلند همه جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام می‌دادند!

لقاء پروردگار مراتب و معانی وسیعی دارد. اگر بگوییم ما به ملاقات شخصی یا بزرگی رفته­ایم معنایش این است که او را دیده­ایم و چهره و وجه او را نظاره کرده­ایم. در دعای ندبه از خدای تعالی می­پرسیم: «اَیْنَ وَجهُ اللهِ الَّذِی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ اْلاَولِیاءُ»: آن وجه خدا که اولیاء خدا به او توجّه دارند، کجاست؟ بنابراین "وجه پروردگار" امام عصر ارواحنا له فداه است. چون هر کسی بیشتر از هر چیز با وجه و صورت خودش شناخته می­شود. ممکن است علائم و نشانه­های دیگر و کوچکتری هم برای شناختش وجود داشته باشد ولی بزرگترین چیزی که هر شخصی را به دیگران می­شناساند، وجه و صورت اوست. امام عصر علیه­السلام وجه الله است، یعنی اصلی­ترین و بزرگترین نشانه شناخت خداست که با او خدا معرفی می­شود(بنا عرف الله).

پس اگر امام عصر روحی فداه، وجه الله است، دیدن آن حضرت(با هر معنایی که متوجه می­شویم) دیدن وجه الله و ملاقات با پروردگار است. اولیاء خدا که همان اولیاء امام زمانند، دائم متوجه وجه الله هستند و خدا را ملاقات می­کنند چون می فرماید: یَتَوَجَّهُ اْلاَولِیاءُ(یتوجه، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار توجه دارد).

 ولی ما با این پرسش(اَیْن وَجهُ اللهِ)، داریم دنبال وجه الله می­گردیم و از خدا می­خواهیم که وجه خودش یعنی امام زمان (عج) را برای ما ظاهر سازد. بنابراین لقاء پروردگار در دنیا با ظاهر شدن وجه الله از پشت پرده و حجاب غیبت، یعنی با ظهور حضرت ولی عصر(عج) محقق می­شود.

مکرر در آیات شریفه، وعده ملاقات پروردگار در روز قیامت داده شده (تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ (احزاب/44)، فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا(سجده/14) و...) تا جایی که یکی از اسماء روز قیامت، "یوم لقاء الله" شده است. از طرفی "قیامت صغری" یعنی قیامتی که قبل از قیامت کبری در این دنیا واقع خواهد شد، همان ظهور حضرت ولی عصر (عج) است و آن چه در قیامت کبری اتفاق می­افتد، در مقیاس کوچک­ترش در قیامت صغری هم اتفاق خواهد افتاد لذا روز ظهور حضرت ولی عصر روحی فداه برای ما روز برداشته شدن حجاب از چهره و وجه خدا و روز ملاقات با پروردگار است چون همان طور که عالم دنیا عالم حجاب و عالم قیامت عالم ملاقات خدا و کشف حقایق است، دوران غیبت هم دوران حجاب و دوران ظهور، دوران ملاقات خدا و کشف حقایق است : لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ([به انسان خطاب مى‏شود:] تو از این واقعه [ظهور حجت خدا‏] غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زدیم‏، و امروز چشمت كاملاً تیزبین است(و حقایق را می­بیند)‏(ق/22)

با این توضیح می­توان از آیات صدر بحث(یونس/7 و 8) چنین برداشت کرد:« إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا: کسانی که امیدی(یا ایمانی) به ظهور حضرت ولی عصر ندارند وَ رَضُواْ بِالحْيَوةِ الدُّنْيَا: و به این زندگی (با همین شرایط و سختی­های دوران غیبت) راضی شده­اند، و حتی اتکا و اطمینان به این زندگی(در شرایط صعب و سخت) پیدا کرده­اند ( و به واسطه عادی شدن این شرایط خود را در آرامش می­بینند)، وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُون‏» و این­ها که از نشانه­های ما(که بزرگ­ترینش امام زمان است) غافلند، أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ: این­ها جایگاهشان آتشی است که به واسطه کردار خودشان کسب کرده­اند(پس حق این­هاست که در این آتش­ها و گرفتاری­های دوران غیبت که نتیجه بی ایمانی و رضایت و اتکای به این دنیای آلوده و نتیجه غفلت­شان است بسوزند.»

بنابراین اگر بخواهیم سریع­تر به قیامت صغری و روز ظهور حضرت بقیةالله ارواحنا فداه برسیم باید این بیراهه یا راه کجی را که رفته ایم برگردیم یعنی از این دنیای(بدون او) که ما را راضی و مطمئن کرده، رو برگردانیم و به وجود مقدسش متذکر شویم تا بتوانیم"وجه الله" را که در همه عالم ظاهر است ولی در نظر ما محجوب، ببینیم که می فرماید: « ... فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏ ــ و به هر سو رو كنيد، وجه الله آنجاست‏» (بقرة:115)« قَالَ- فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ- هُو بَقِيَّةُ اللَّهِ يَعْنِي الْمَهْدِيَّ يَأْتِي عِنْدَ انْقِضَاءِ هَذِهِ النَّظِرَةِ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا ـــ خداوند فرمود: « فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » او (وجه الله) بقیّة الله یعنی مهدی است که در پایان این نگره می آید و زمین را پر از قسط و عدل می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده است». (الإحتجاج ،ج‏1،ص252 )